تبلیغات لیماژ بهمن 1402
یک روز موش و گربه باهم مسابقه‌ی دو گذاشتند. دویدند و دویدند و موش از گربه جلو افتاد.

قصه کودکانه: موش و گربه

قصه کودکانه:

موش و گربه

نوشته: مهری طهماسبی دهکردی

 

یک روز موش و گربه باهم مسابقه‌ی دو گذاشتند. دویدند و دویدند و موش از گربه جلو افتاد. گربه‌ی ازخودراضی سعی کرد از موش جلو بیفتد. وقتی چند قدم از او جلو افتاد، با خودش گفت: راستی اگر برنده شدم بهترین جایزه برایم چه می‌تواند باشد؟ بعد برگشت و از گوشه‌ی چشم به موش چاقالو که می‌دوید و می‌خواست از او جلو بزند نگاهی کرد و …

لحظه‌ای بعد گربه با خیال راحت نشسته بود و داشت دست و صورتش را می‌لیسید.

 

__________________________

(نکته داستان: آقا گربه، موش چاقالو را یک لقمه چپ کرده بود.)



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=18501

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *