تبلیغات لیماژ بهمن 1402
اردک و لاکپشت - داستان تصویری و آموزنده کودکان ایپابفا (2)

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 1

اردک و لاک پشت

(متن ساده شده از کلیه و دمنه، کتاب هشتم )

ساده نویسی: جعفریان

تصویرگر: ناصر آراسته

سال چاپ: دهه 1360

تايپ، بازخوانی، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 2

جداکننده پست ایپابفا2به نام خدا

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 3

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.

چرا می گوییم غیر از خدا هیچکس نبود؟ چون تنها خدای متعال همه جا هست.

در یک آبگیر، دو تا اردک و یک سنگ پشت زندگی می کردند .

حتماً می دانید آبگیر به محلی می گویند که یک مقدار آب بی حرکت و بی جریان در یک گودال قرار دارد، مثل یک حوض ولی این حوض را کسی نساخته بلکه بطور طبیعی به وجود آمده است. به همین دلیل نمی تواند خیلی بزرگ باشد. در نتیجه، آن دو اردک و یک سنگ پشت محل زندگیشون نزدیک هم بود و به مرور زمان بین آنها دوستی به وجود آمده بود .

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 4

مدتی گذشت تا اینکه آب آبگیر کم شد و مدتی بعد آنقدر کم شد که اردک ها نمی توانستند توی آب شنا کنند .

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 5

یک روز اردکها نزد سنگ پشت رفته و گفتند که دوست عزیز، ما برای خداحافظی نزد تو آمده ایم. سنگ پشت خیلی ناراحت گردید و چشم هایش پر از اشک شد و گفت ای دوستان عزیز خوب من! کم شدن و تمام شدن آب ضررش برای من بیشتر از شماست چون که من اصلاً بی آب نمی توانم معیشتی داشته باشم. دوری شما را هم نمی توانم تحمل کنم. شما راهی پیدا کنید که مرا هم با خود ببرید. اردک ها حرف او را قبول کرده و گفتند دوری تو هم برای ما سخت است .

یکی از اردک ها به سنگ پشت گفت من فکری به خاطرم رسید ولی تو باید حرف دوستانت را که برای خیر و صلاح تو است به کار بندی و بدان توجه کنی. اگر قول می دهی که حرف گوش کن باشی، ما تو را به همراه خود می بریم. سنگ پشت قبول کرد که حرف شنو باشد.

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 6

اردک ها رفته و چوب بلندی آورده و هرکدام یکسر چوب را به نوک خود گرفتند و به سنگ پشت گفتند تو هم وسط این چوب را با دهانت بگیر، ولی مشروط بر اینکه وقتی به هوا برخاستیم، هرچقدر مردم تعجب کرده و حرفهایی بگویند تو اصلاً دهانت را باز نکنی و چیزی نگوئی و تا دوباره به زمین نرسیده ایم لب از لب باز نکنی و به همه حرف ها بی اعتنا باش .

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 7

به این ترتیب آنها در آسمان شروع به پرواز کردند.

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 8

مردم از دیدن سنگ پشت بر روی آسمان حیرت زده شده و از چپ و راست آنها را به یکدیگر نشان می دادند.

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 9

سنگ پشت برای یک ساعت توانست ساکت بماند. بالاخره بی طاقت شد و تا خواست دهان باز کند که بگوید « ا کور شود هرآنکه نتواند دید» از چوب جدا شد و معلق زنان به طرف زمین آمد.

قصه کودکانه و آموزنده: آبگیر / حکایت اردک و لاک پشت هوانورد 10

حالا بچه های عزیز! این داستان قشنگ دارای چند نتیجه است. اگر از اول داستان دقت فرمایید درسهای خوبی فرا خواهید گرفت.

«پایان»

جداکننده تصاویر پست های سایت ایپابفا2

کتاب قصه «اردک و لاک پشت» توسط انجمن تايپ ايپابفا از روي نسخه اسکن قديمي، چاپ دهه 1360، تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=5861

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *