تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه-فانتزی-کودکانه-پریه-خونه-شون-مجاست-به-صورت-شعر-قصه

شعرقصه خیال‌انگیز کودکان: پریا خونه‌شون کجاست؟

شعر قصه خیال‌انگیز کودکان

پریا خونه‌شون کجاست؟

سفر به شهر پریان

نویسنده: شرلی باریر مترجم: سید حسن ناصری برگردان به شعر: عباسعلی سپاهی یونسی

به نام خدای مهربان

تو باغ سبز رنگارنگ

تو باغ سبز رنگارنگ
خواهربرادری زرنگ
یه خونه داشتن توی باغ
که شب روشن بود با چراغ
تو خونه با مامان، بابا
زندگی می‌کردن اونا
بود لورا اسم دختره
دانیال اسم پسره
یه روز لورا و دانیال
پرسیدن از مامان سؤال
پریا خونه‌شون کجاست؟
تو آسمون یا قصه‌هاست؟
مامانی گفت: بچه‌ها جون
همین کناره خونه‌شون
رو تنه‌ی درخت بید
یک درِ سبزو می‌شه دید
بچه‌ها رفتن زود زود
همون جایی که بیده بود
یک‌دفعه وا شد درِه زود
پشت درِه یک پری بود
چند تا پری دنبال اون
خوشگل و ناز و مهربون
به اونها گفتن پریا
بفرمایید خونه ی ما

بفرمایید خونه ی ما
چه خونه هایی بچه‌ها
دیدن تو شهر پریا
پشت درِه، شهری قشنگ
با پری‌های رنگارنگ
خونه ها از قارچا بودن
مال کوتوله‌ها بودن
می‌گشتن اونجا دوتایی
تو خونه های رؤیایی

خونه ها از قارچا بودن
خونه ها از قارچا بودن
رفتن و رفتن دوتایی
تا رسیدن به یک جایی
جایی پر از گل‌های ناز
گل‌هایی با قد دراز یک
خوابیده بود تو هر یه گل
یک پری تپل‌مپل
یکی مراقب اونا
پرستار اون پریا

خوابیده بود تو هر یه گل یک پری تپل‌مپل
گفت اینا بچه‌هامونن
همین‌جا باید بمونن
بزرگ بشن، قشنگ بشن
خوشگل و رنگارنگ بشن

خوابیده بود تو هر یه گل یک پری تپل‌مپل


از اونجا رفتن دوتایی
بچه‌ها باز به یک جایی
یه جنگل قشنگ دیدن
به‌سوی جنگل دویدن
یه چشمه توی راه دیدن
اونجا صدایی شنیدن

تو آب چشمه، بچه‌ها بازی می‌کردن پریا
تو آب چشمه، بچه‌ها!
بازی می‌کردن پریا
بچه‌ها رفتن دوتایی
جایی خنک، بَه چه جایی!
آب‌بازی کردن توی آب
چه کیفی داشت شلوپ، شالاپ
باز شنیدن از یه جایی
دوتاییشون یک‌صدایی

 

آب‌بازی کردن توی آب چه کیفی داشت شلوپ، شالاپ
خرگوشا و موشا باهم
ساز می‌زدن بدون غم
قورباغه‌های مهربون
آواز می خوندن براشون
یک پری گفت به بچه‌ها
جشنه تو قصر پریا!
یه جشن خوب و باشکوه
تو قصرمون نزدیک کوه

خرگوشا و موشا باهم ساز می‌زدن بدون غم
خرگوشا و موشا باهم ساز می‌زدن بدون غم
بچه‌ها با اون دویدن
تا که به یک غار رسیدن
غذا می‌پختن توی غار
پری‌ها موقع ناهار
بود توی اون غار قشنگ
غذاهای رنگاوارنگ
گفت یه پری مهربون
بفرمایید بچه‌ها جون

غذا می‌پختن توی غار پری‌ها موقع ناهار
گفت یه پری مهربون بفرمایید بچه‌ها جون
بعدِ ناهار باز دانیال
از پری پرسید یه سؤال
کارت چیه آی پری جون؟
پریِ ناز و مهربون!

گفت یه پری مهربون بفرمایید بچه‌ها جون
اون پری گفت با این عصا
صبح می‌ریزم روی گلا
شبنمای تازه و سرد
رو گلای قرمز و زرد
تا که پاشن علف‌ها باز
صبحای زود از خواب ناز

صبح می‌ریزم روی گلا شبنمای تازه و سرد
آقا پری گفت ولی من
قارچ می‌کارم توی چمن
می‌کارم از قارچای خوب
هر جایی از صبح تا غروب

آقا پری گفت ولی من قارچ می‌کارم توی چمن
آقا پری گفت ولی من قارچ می‌کارم توی چمن
دوباره رفتن دوتایی
بچه‌ها باز به یک جایی
تو یک اتاق، خانم پری
لباس می‌دوخت و روسری
لباس‌های خیلی قشنگ
با مرواریدِ رنگارنگ

تو یک اتاق، خانم پری لباس می‌دوخت و روسری
تو یک اتاق، خانم پری لباس می‌دوخت و روسری
گفت لورا باز به یک پری
ما رو به قصرت می‌بری؟
پریه گفت به اون دوتا
بله، بریم به قصر ما
کالسکه آورد براشون
پری خوب و مهربون
بچه‌ها رفتن توی اون
کالسکه رفت به آسمون

کالسکه آورد براشون پری خوب و مهربون
وقتی به اونجا رسیدن
بچه‌ها اون قصرو دیدن
تو بغل لورا چه زود
خوابید دنی که خسته بود
کالسکه رو زمین رسید
نزدیک اون درخت بید

وقتی به اونجا رسیدن بچه‌ها اون قصرو دیدن
یک پری گفت: بچه‌ها جون
حالا برین به خونه‌تون
تو خونه‌تون یه مهمونه
مهمونی که مهربونه
اومده بود به خونه‌شون
مادربزرگ مهربون
با هدیه‌ای خیلی قشنگ
مدادهای رنگاوارنگ

یک پری گفت: بچه‌ها جون حالا برین به خونه‌تون
یک پری گفت: بچه‌ها جون حالا برین به خونه‌تون
یک پری گفت: بچه‌ها جون حالا برین به خونه‌تون

 

وقتی دنی هدیه رو دید
با هدیه نقاشی کشید
نقاشی شو کشید چه زود
تو نقاشیش یک پری بود
یک پری خیلی قشنگ
با بال‌های رنگاوارنگ

تو نقاشیش یک پری بود یک پری خیلی قشنگ
the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=27099

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *