تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه-کودکانه-چکاوک-و-مزرعه-دار

داستان کودکانه: چکاوک و مزرعه‌دار || خودت به خودت کمک کن

داستان کودکانه و آموزنده

چکاوک و مزرعه‌دار

 

به نام خدا

چکاوکی در مزرعه‌ی ذرت لانه ساخت. او با جوجه‌هایش در این لانه زندگی می‌کرد. لانه آن‌ها پناهگاه خوبی بود. تا اینکه ذرت‌ها رسید و وقت چیدن آن‌ها شد.

یک روز، مادر چکاوک‌ها به بچه‌هایش گفت: حالا که ذرت‌ها آمادۀ چیدن شده باید به لانه دیگری برویم.

فردای آن روز آن‌ها شنیدند که کشاورز با خودش می‌گفت: فردا تمام اقوام را صدا می‌کنم و به کمک آن‌ها ذرت‌ها را می‌چینم.

بچه چکاوک گفت: مادر، عجله کن! ما باید فردا قبل از طلوع خورشید اینجا را ترک کنیم، کشاورز فردا برای چیدن ذرت‌ها می‌آید.

مادرِ چکاوک‌ها گفت: عزیزم نترس. کشاورز فردا نمی‌تواند محصولش را بچیند.

داستان کودکانه: چکاوک و مزرعه‌دار || خودت به خودت کمک کن 1

روز بعد کشاورز آمد؛ اما هیچ‌یک از اقوام برای کمکش نیامد. کشاورز بدون آنکه بتواند کاری بکند رفت.

کشاورز گفت: فردا از همسایگانم کمک می‌خواهم و با کمک آن‌ها حتماً ذرت‌ها را می‌چینم.

بار دیگر یکی از بچه‌ها به مادرش گفت: ما باید مزرعه را ترک کنیم!

مادر گفت: نه هیچ اتفاقی نمی‌افتد و شما هم نترسید.

روز بعد هم هیچ همسایه‌ای برای کمک به مرد کشاورز نیامد.

کشاورز این بار گفت: نباید روی کمک دیگران حساب کرد، فردا ذرت‌ها را خودم می‌چینم!

داستان کودکانه: چکاوک و مزرعه‌دار || خودت به خودت کمک کن 2

این بار مادر چکاوک‌ها گفت: حالا باید ازاینجا برویم. کشاورز حتماً خودش ذرت‌ها را می‌چیند.

نتیجه‌گیری:

  • خودت به خودت کمک کن. این بهترین کمک است.
  • کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.


لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=28538

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *