بایگانی/آرشیو برچسب ها : کمک

قصه کودکانه: گنجشک کوچولو به خانه برگشت / به پرنده ها و جانداران کمک کنیم

قصه-کودکانه-چینی-گنجشک-کوچولو-به-خانه-برگشت

باران آهسته‌تر بارید. در حقیقت از شب گذشته یکریز باران باریده بود. کوچه و خیابان پر از آب شده بود. در حیاط مهدکودک نیز آب زیادی جمع شده بود. درست شده بود مثل یک نهر کوچک که از داخل حیاط بگذرد. بچه‌ها با خوشحالی بیرون آمدند و شروع به بازی کردند!

بخوانید

افسانه قدیمی: هفت برادر / با کسب مهارت و همکاری می توان مشکلات بزرگ را حل کرد

جلد 63 کتابهای طلایی این قصه هفت برادر

پیرمردی بود که هفت پسر داشت. او با هفت پسرش در پای کوه بلندی نزدیک دریا زندگی می‌کرد. پسر بزرگ را «نیرومند»، پسر دوم را «باد»، سومین پسر را «مرد آهنین»، چهارمین پسر را «دست یخی» و پنجمین پسر را «لنگ‌دراز»، ششمی را «بزرگ‌پا» و هفتمین پسر را «دهان پهن» صدا می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه شب: فقط یک لبخند کافی است / کمک به دیگران

قصه کودکانه شب فقط یک لبخند کافی است

پیرزن مهربان، آهسته‌آهسته قدم برمی‌داشت. درست مثل همه‌ی پیرمردها و پیرزن‌های نودساله در محله‌ای که پیرزن زندگی می‌کرد، همه به او مادربزرگ می‌گفتند. پیرزن همیشه لبخند می‌زد و به دیگران سیب می‌داد.

بخوانید