تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 1

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم!

کتاب داستان کودکانه

شازده کوچولو و پری دریایی

از محیط‌زیست خود نگه‌داری کنیم!

تألیف: هوشنگ اشترانی
تصویرگر: علی محمدی

به نام خدا

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 2

در کهکشان راه شیری کُره‌ی کوچکی قرار داشت که بیشتر خاکش را دریاچه‌ی کوچکی پوشانده بود. در این کُره، ۳۳۰ خانواده سکونت داشتند.

چشمه‌ی کوچکی آب موردنیاز مردم کُره را تأمین می‌کرد و آب این چشمه به‌وسیله‌ی لوله‌های طلایی بین خانواده‌ها تقسیم می‌شد.

پیرمردی دانشمند و مهربان فرمانروای کُره بود که با رأی اکثریت روی کار آمده بود. در این کُره همه‌ی مردم می‌دانستند، چه کاری خوب است و باید انجام شود و چه کاری نباید انجام شود. آن‌ها نه پلیس داشتند و نه قاضی.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 3

هیچ قانونِ نوشته‌شده‌ای در این کُره وجود نداشت. خشکی در این کُره کم بود و چون آب چشمه فقط به‌اندازه‌ی نوشیدن و رفع نیازهای مردم کره‌ی کوچک بود دیگر آبی برای کشاورزی باقی نمی‌ماند. فقط یک درخت زیتون در این کُره وجود داشت که دانه‌های روغنی آن سالی یک روز چیده می‌شد و با مراسم شادی و پای‌کوبی بین ۳۳۰ خانواده تقسیم می‌شد. اضافی آب این چشمه‌ی کوچک فقط برای همین یک درخت کافی بود، هر خانواده با صرفه‌جویی، روزی یک انگشتانه آب ذخیره می‌کرد و هر پانزده روز یک‌بار، آب‌ها را به پای درخت زیتون می‌ریختند تا تنها درخت این کُره سبز باقی بماند.

مردم مهربان آنجا زندگی آرامی داشتند و برای سیر کردن خود از ماهی، حلزون و صدف تغذیه می‌کردند. بزرگ‌ترها کار زیادی نداشتند و بیشتر وقت خود را به مطالعه و تحقیق می‌پرداختند و کوچک‌ترها بازی می‌کردند، شاد بودند، می‌رقصیدند و به قصه‌های مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها گوش می‌دادند. خانه‌ها کوچک بود و کوچه‌ها باریک.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 4

این کُره به‌قدری کوچک بود که پیاده از یک طرف تا طرف دیگر آن بیش از چند ساعت طول نمی‌کشید و ساکنان این کُره هر ساعت از روز که می‌خواستند می‌توانستند پیاده به‌طرف دیگر کُره بروند و طلوع و غروب خورشید را تماشا کنند.

پشت‌بام خانه‌ها و کوچه‌ها همه با ورقه‌های طلا فرش شده بود. مردم این کُره می‌دانستند، طلا بهترین سنگفرش است. چون نه زنگ می‌زند و نه سیاه می‌شود.

جوی‌های کوچه‌ها و پشت‌بام‌ها مستقیماً آب باران را به دریاچه می‌برد. آن‌ها می‌دانستند اگر این آب را مصرف کنند دریاچه‌ی آن‌ها خشک می‌شود. ذره‌ای آشغال و گردوخاک در کوچه‌ها نمی‌ریختند تا آب باران تمیز بماند و دریاچه‌ی قشنگ آن‌ها را آلوده نکند.

سال آن‌ها ۳۳۰ روز بود و هرروز به نام یک خانواده نامیده می‌شد. آن‌ها با علم پیشرفته‌ای که داشتند جمعیت خود را در حدود ۱۳۲۰ نفر ثابت نگه می‌داشتند. چون می‌دانستند کره‌ی آن‌ها بیش از این گنجایش ندارد. بلندقدترین مرد این کُره ۶۸ سانتیمتر بود.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 5

روزی یک جسم نورانی به کره‌ی آن‌ها نزدیک شد. همه‌ی جمعیت به بالای تنها کوهی که در این کُره بود هجوم بردند. این کوه در حقیقت تپه‌ای کوچک بود که همیشه سرسبز بود و تنها چشمۀ موجود، از پایین آن خارج می‌شد.

جسم نورانی که بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد یک سفینه‌ی فضایی بود که در قله‌ی کوه پایین آمد. درِ سفینه باز شد و مردی از آن بیرون آمد. فرمانروای کره‌ی کوچک جلو رفت و به مسافر تازه‌وارد خوش‌آمد گفت.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 6

تازه‌وارد مردی بلندقد در حدود یک متر بود. حاکم اجازه خواست تا از سفینه که به بزرگی یک اتوبوس زمینی بود، دیدن نماید. مرد مسافر با خوش‌رویی پذیرفت. داخل سفینه غیر از مواد خوراکی کنسرو شده و گالن‌های بزرگِ پر از آب چیزی نبود. این مقدار آب حداقل برای مصرف سه ماه کره‌ی کوچک آن‌ها کافی بود. پادشاه کره‌ی کوچک با تعجب به گالن‌ها نگاه می‌کرد. رو به مسافر کرد و گفت: «ببخشید، قصد توهین به شما را ندارم ولی به نظر من شما آدم درستی به نظر نمی‌آیید و متأسفانه نمی‌توانم به‌عنوان مهمان از شما پذیرایی کنم. به نظر می‌رسد که شما قاچاقچی آب هستید.»

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 7

مرد مسافر خندید و گفت: «در قضاوت عجله نکنید. اجازه بفرمایید همه‌چیز را برای شما شرح دهم. ما هم مثل شما کره‌ی کوچکی داریم با چشمه‌ای کوچک. روزی گذرمان به کره‌ی بسیار بزرگی افتاد که در آنجا چشمه‌های فراوان با آب زلال جاری بود. نام این کُره، زمین است و اکنون چند سالی است که هر بار، یکی از ساکنان کره‌ی ما به زمین می‌رود و با خود آب می‌آورد. به‌این‌ترتیب ما اکنون جنگل‌هایی در داخل دریاچه‌ی خود داریم و درخت‌هایی که سالی یک‌بار به آن‌ها آب می‌دهیم. شاخه‌های این درختان پایین می‌رود و درخت دیگری می‌شود. از اینجا می‌گذشتم، دیدم که شما هم شرایط زندگی‌تان مثل ما است. خواستم به شما کمک کنم. ما حتی می‌توانیم سفینه در اختیار شما بگذاریم که برای کره‌ی خودتان آب بیاورید و درختان جدیدی داشته باشید.»

فرمانروای کره‌ی کوچک گفت: «این یک نوع دزدی است. زمینی‌ها به این ماده احتیاج دارند.»

مرد مسافر گفت: «باور کنید این‌طور نیست. آن‌ها خیلی چشمه دارند. هر چشمه‌ی آن‌ها اگر وارد دریاچه‌ی ما شود، تمام کره‌ی ما را آب می‌پوشاند. آن‌ها اصلاً به آب اهمیت نمی‌دهند. آن را هَدَر می‌دهند. آن‌ها فقط کارهای خنده‌دار می‌کنند، مثلاً طلا را به‌جای این‌که برای لوله‌کشی آب استفاده کنند به دست و پای خود آویزان می‌کنند یا آن را روی‌ هم می‌گذارند و نگاه می‌کنند یا مجسمه می‌سازند و توی طاقچه می‌گذارند.»

خلاصه، مرد مسافر داستان‌های بسیار از جنگل‌ها و دریاهای وسیعِ زمین گفت. او گفت: «سفینه‌ی من یک نفر جا دارد، یک نفر را با من به کره‌ی ما بفرستید تا با سفینه‌ای او را روانه‌ی زمین کنیم که برای شما آب بیاورد. از تخم درخت‌هایی که در کره‌ی خودمان پرورش داده‌ایم به او خواهم داد و شما می‌توانید در دریاچه‌ی خود درخت داشته باشید و چندین درخت تنومند در زمین بکارید؛ طوری که تمام خانواده‌ها بتوانند زیر سایه‌ی آن درخت‌ها استراحت کنند.»

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 8

مردم کره‌ی کوچک مشورت کردند و چون آدم‌های مهربان و راست‌گویی بودند حرف‌های مرد مسافر را باور کردند. یک نفر باید با مرد مسافر به کره‌ی آن‌ها می‌رفت. همه‌ی مردم می‌دانستند که باید پسر فرمانروا که به او «شازده» می‌گفتند، به این سفر برود. چون او به هر صورت بهترین مرد کره‌ی کوچک بود و باید هر خطری را قبل از دیگران می‌پذیرفت و این یک قانون نوشته‌نشده بود. کسی هم نمی‌توانست به‌جای او داوطلب شود؛ زیرا این کار، خودخواهی و کوچک شمردن فرمانروا و شازده بود.

روز بعد، شازده کوچولو داخل سفینه‌ی مرد مسافر قرار گرفت و در میان بدرقه‌ی تمام مردم کره‌ی کوچک به آسمان رفت. در بین راه، مرد مسافر راجع به زمین برای شازده کوچولو توضیح می‌داد. او می‌گفت: «بهترین آب‌ها در دامنه‌ی کوه البرز جاری است. سعی کن در جایی بنشینی که مردم کره‌ی زمین را نبینی. فکر نکنی مردم کره‌ی زمین بد هستند. آن‌ها از تو خیلی هم استقبال می‌کنند. آب برایشان بی‌ارزش است و هر چه بخواهی می‌دهند، اما یک عیب بزرگ دارند. یا بی‌جهت به تو علاقه‌مند می‌شوند و دل کندن از آن‌ها برایت مشکل می‌شود که این عمر تو را کوتاه می‌کند؛ یا بی‌جهت با تو دشمنی می‌کنند و موجب می‌شوند تا خشم و کینه در دلت جای بگیرد که این نیز از عمر تو می‌کاهد. مردم زمین نسبت به ما حداکثر یک ساعت عمر می‌کنند. ولی ما چون از خشم و کینه چیزی نمی‌دانیم، نسبت به آن‌ها عمرمان هزاران سال است.»

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 9

بالاخره شازده کوچولو به کره‌ی مرد مسافر رسید. از جنگل دریایی و درخت تنومند کره‌ی مرد مسافر دیدن کرد و روز بعد در میان بدرقه‌ی اهالی به آسمان رفت. مرد مسافر به او یک دانه داد که وقتی به کره‌ی خود رسید آن را در خشکی بکارد و مشتی دانه‌ی دیگر داد که آن را در دریاچه‌ی کره‌ی خود بپاشد تا جنگلی میان دریا درست شود.

شازده کوچولو رفت و رفت و از نشانه‌های داده‌شده، سلسله جبال البرز را شناخت. همه‌جا پر از آدم بود. کنار چشمه‌ها چادرهای گله‌داران برپا بود. این بود که او سفینه را پایین نیاورد و به‌طرف جنوب رفت. در جایی وسط دریا زمین بزرگی دید که چشمه‌ی زلالی در آن جاری بود. نه آدمی آنجا بود و نه چادر و گله‌ای.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 10

ذخیره‌ی آب سفینه تمام شده بود و او خیلی تشنه بود. لب‌ها و گلویش خشک شده بود. سفینه کنار چشمه نشست. چشمه از داخل غاری بیرون می‌آمد که سقف و بدنه‌ی آن سفید سفید بود. زمین‌های اطراف، رگه‌های سفیدی داشت. از سفینه خارج شد. زمین زیر پایش فرومی‌رفت. لب چشمه رفت. چه قدر آب، شفاف و زلال بودا شازده کوچولو دست‌هایش را زمین گذاشت و مقداری آب نوشید. سرش را که بلند کرد، تمام گلو، دهان و شکمش می‌سوخت. چه آب بدمزه‌ای بود! آیا مسافر به او دروغ گفته بود؟ سرش گیج رفت. لب‌ها و گلویش خشک خشک شد. نفس کشیدن برایش مشکل شد. چشم‌هایش سیاهی رفت و بی‌هوش شد.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 11

به نظرش رسید زنی مهربان لب‌هایش را با پارچه‌ای خیس، تر می‌کند.

زن پرسید: «از کجا می‌آیی؟»

شازده کوچولو جریان را به‌زحمت و در عالم نیمه بیهوشی تعریف کرد.

زن گفت: «ای‌وای شازده‌ی نازنین! این چشمه از غار نمک جاری است. نباید آب این چشمه را می‌خوردی. فکر می‌کنم آب شیرین مسمومیت تو را از بین ببرد. تحمل کن تا از دخترم پری دریایی کمک بگیرم.»

لحظه‌ای نگذشت که پری زیبایی ظاهر شد. مادرش گفت: «دختر عزیزم! زود آب شیرین برسان.»

پری دریایی گفت: «من آب شیرین ندارم. باید پری چشمه‌ها را خبر کنم. ولی مدتی زمان می‌برد تا پری چشمه‌ها از دامنه‌ی البرز برسد. خدا کند شازده مقاومت کند.»

ولی چشم‌های شازده بسته شده بود. پری دریایی به شازده گفت: «چرا کره‌ی کوچک و آرام خود را ترک کردی؟» شازده مشتی تخم و یک دانه به پری دریایی داد و گفت: «من تا چند لحظه‌ی دیگر می‌میرم. این تخم‌ها را در دریا بریز و این یک تخم را در زمین بکار. این یادگار من برای کره‌ی زمین است.»

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 12

پری دریایی تخم‌ها را گرفت و چشم شازده به هم رفت. پری دریایی تخم‌ها را در دریای جزیره‌ی قشم پاشید و جنگل دریایی حَرا در جزیره‌ی قِشم به وجود آمد که در دنیا بی‌نظیر است؛ و تک‌دانه را در زمین کاشت که درخت لور ایران (یا انجیر معابد) را در جزیره‌ی قشم به وجود آورد.

مردم قشم وقتی جسد شازده کوچولو را به خاک سپردند و از داستان او باخبر شدند ۳۳۰ حلقه چاه آب شیرین حفر کردند که اگر روزی اهالی آن کره‌ی کوچک به دنبال شازده به زمین آمدند، هر خانواده یک چاه آب شیرین داشته باشد. ولی دیگر کسی به دنبال شازده به زمین نیامد. اکنون کنار این چاه‌ها روستای «لافت» قرار دارد و مردم از آب شیرین این چاه‌ها استفاده می‌کنند

درختان جنگل حَرا توسط دانشمند فرانسوی «لینه» به‌افتخار نام ابوعلی سینا «آوِسینا مارینا» یعنی «گیاه دریاییِ ابوعلی سینا» نام‌گذاری شده است.

داستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیط‌زیست را پاس بداریم! 13

متأسفانه از درخت انجیر معابدی که نزدیک روستای «درگاهان» در جزیره‌ی قشم است و می‌توانست یک جنگل پهناور و زیبا شده باشد، مراقبتی به عمل نمی‌آید و شاخه‌های این درخت به‌جای فرورفتن در خاک و ایجاد درخت جدید، توسط حیوانات علف خوار خورده و یا توسط کودکان بازیگوش کَنده می‌شوند. خوب است سازمان محیط‌زیست حصاری اطراف این درخت منحصربه‌فرد و کهن‌سال جزیره‌ی قشم بکشد تا ریشه‌های آن از آسیب حیوانات و کودکان محفوظ بماند و در خاک فرو رود و زمین‌های اطراف خود را تبدیل به جنگلی انبوه کند.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=33331

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *