قصه-کودکانه-شب-میمون-کوچولوی-مهربان

قصه کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولوی مهربان

قصه کودکانه پیش از خواب

میمون کوچولوی مهربان

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: جانگ‌ شو
ـ مترجم: مریم خرم

به نام خدا

یک روز میمون کوچولویی بالای درخت بلندی نشسته و از آن بالا به اطراف نگاه می‌کرد. میمون چشمش به عمو زرافه افتاد که کنار رودخانه ایستاده و آب می‌خورد. عمو زرافه با سختی تمام اول روی دو پا خم شد و بعد که خوب دولا شد گردنش را پایین آورد و از آب رودخانه نوشید. آه، چقدر این‌طور آب خوردن سخت است!

میمون کوچولو فکر کرد: «هیچ نمی‌دانستم که زرافه به این بزرگی برای خوردن آب آن‌قدر باید زحمت بکشد!»

به ‌این ‌ترتیب میمون کوچولو زود از درخت پایین آمد و با دو سطل به‌طرف رودخانه رفت. آن‌ها را پر آب کرد و برای آقا زرافه آورد و پس‌ از اینکه از درخت بالا رفت از او خواهش کرد تا به ‌راحتی آب بخورد. عمو زرافه نیز با خوشحالی سرش را داخل یکی از سطل‌هایی که در دست میمون بود کرد و قورت و قورت و قورت آب خورد. پس ‌از اینکه خوب آب خورد و سیر شد از میمون تشکر کرد و برای او توضیح داد که چون آب خوردن برای زرافه‌ها مشکل است، اغلب آب نمی‌خورند بلکه با خوردن برگ درختان به مقدار زیاد، از آب داخل برگ‌ها استفاده می‌کنند و هم ازنظر غذایی نیز سیر می‌شوند. میمون کوچولو اصلاً این چیزها را هم نمی‌دانست!

چند روزی گذشت. تا اینکه یک روز میمون کوچولو، آقا شتر را دید که خودش را آماده می‌کند تا همراه آدم‌ها به صحراهای دوردست برود.

میمون کوچولو پیش خود فکر کرد: «به صحرا می‌رود تا در حمل‌ و نقل اشیاء به انسان‌ها کمک کند، چقدر سخت است! صحرا مثل جهنم گرم است. آنجا نه آب است نه سبزی و درخت. بهتر است از شتر بپرسم که آنجا ازنظر آب و غذا چه می‌کند؟»

قبل از اینکه پیش شتر برود، باز سطل‌هایش را پر از آب کرد. بعد به سراغ آقا شتر رفت و از او خواهش کرد آب بخورد تا سیراب بشود و به او گفت: «شما به سفر دور و درازی می‌روید و خیلی خسته خواهید شد آنجا از آب و غذا خبری نیست پس بهتر است الآن تا می‌توانید آب بخورید، اما راستی در صحرا با تشنگی و گرسنگی چه می‌کنید؟»

شتر قورت و قورت قورت آب خورد و وقتی خوب سیر شد از میمون کوچولو تشکر کرد و به او گفت: «من در سفرم نه غذا می‌خورم و نه آب می‌نوشم. به کوهان من نگاه کن که در پشتم قرار دارد، در داخل آن غذایی که بدن من به آن نیاز دارد قرار دارد و همچنین مقدار خیلی زیادی آب ذخیره‌شده در آن وجود دارد.

غیر از آن، بدن ما شترها خیلی کم عرق می‌کنند. به همین خاطر آب کمتری از دست می‌دهیم. داخل بینی‌های ما نیز به اندازه کافی مرطوب و سرد است و هوای خشک و گرم در آنجا تبدیل به هوای مرطوب و خنک می‌شود بعد به داخل بدن ما می‌رود.»

میمون کوچولو از اینکه دانستنی‌های جالب و جدیدی درباره‌ی شترها فهمیده خوشحال بود. از آقا شتر تشکر کرد و از او خداحافظی کرد و برایش در سفری که در پیش داشت آرزوی موفقیت و سلامت کرد.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=45106

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *