داستان آموزنده برادران گریم
یک روز عجیب
نویسنده: برادران گریم
مترجم: سپیده خلیلی
بعضی از روزها، روزهای عجیبی هستند، روزهای اتفاقهای باورنکردنی.
مثل آن روز که دهقانی با دو گاو نر برای شخم زدن زمینش به مزرعه رفت. وقتی به مزرعه رسید، شاخهای هر دو گاو شروع کردند به رشد کردن و مرتب بلند و بلندتر شدند. طوری که وقتی دهقان میخواست به خانه برگردد، شاخ گاوها بهقدری بزرگ شده بودند که آنها نمیتوانستند از دروازه عبور کنند و وارد خانه شوند.
دهقان شانس آورد، چون همان لحظه یک قصاب از آنجا میگذشت و با او وارد معامله شد تا گاوها را بخرد. عاقبت پس از صحبتهای زیاد دهقان با قصاب به توافق رسید که علاوه بر گاوها یک پیمانه بذر شلغم هم به قصاب بدهد و قصاب در ازای هر یک دانه بذر، یک سکه طلا به قصاب بدهد. معامله عجیبی است، مگر نه؟ خوب آن روز هم روز عجیبی بود!
دهقان به داخل خانه رفت و یک پیمانه بذر شلغم از انبارش برداشت، در بین راه یکی از بذرها از دستش افتاد. قصاب، طبق قرار سکهها را به دهقان تحویل داد، گاوها و بذر شلغم را برداشت و رفت. اگر دهقان آن یک دانه بذر را گم نکرده بود، یک سکه بیشتر میگرفت.
دهقان از همان راهی که رفته بود، برمیگشت که ناگهان دید در جایی که بذر شلغم بر زمین افتاده بود، درختی روییده است. درختی که شاخههایش تا به آسمان بالا رفته است. او با خودش گفت: «فرصت خوبی است که بروم ببینم فرشتهها در آسمان چه میکنند، باید یکبار هم که شده آنها را به چشم خودم ببینم.»
بنابراین از درخت بالا رفت و آن بالا دید که فرشتهها مشغول درو کردن هستند. درحالیکه محو تماشای آنها بود، متوجه شد، درختی که روی آن ایستاده است، تکان تکان میخورد. از آن بالا به پایین نگاه کرد و دید که انگار کسی میخواهد او را روی زمین پرت کند. فکر کرد: «اگر پایین بروم، حتماً بلایی به سرم میآید.» و در آن وضع به نظرش رسید که بهتر است ساقهی جوها را بگیرد. جوهایی که دستهدسته در آسمان رویهم چیده شده و دور هر دسته را با یک ریسمان بسته بودند.
دهقان رفت، یک چنگک و یک خرمنکوب برداشت، ساقهی جوها را گرفت. بعد باهمان چنگک و خرمنکوب از ریسمانی که از درخت آویزان بود، پایین آمد و به یک گودال خیلی عمیق افتاد. شانس آورد که چنگک را با خودش برده بود، چون به کمک آن توانست از گودال بیرون بیاید.
از آن به بعد، دهقان برای هرکسی که ماجرای آن روز را تعریف میکرد، خرمنکوب را بهعنوان مدرک نشان میداد تا کسی به حرفهای او شک نکند.