کتاب داستان کودکانه
فیل کوچولو
(من یک فیل کوچولو هستم)
آشنایی کودکان با طرز زندگی فیل های در طبیعت
ترجمه: مینا حسینی
به نام خدا
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. توی دنیای بزرگ، در یکی از جنگلهای آفریقا، یک فیل کوچولو بود که با پدر و مادر و خواهرها و برادرهایش زندگی میکرد.
روز که میشد، فیلها برای پیدا کردن غذا راه میافتادند. فیل کوچولو هم به تماشای حیوانات دیگر مشغول میشد.
یک روز توی علفها، فیل کوچولو یک آهوی قشنگ را دید که با چشمهای سیاهش او را نگاه میکرد.
پلنگها مثل باد از مقابل فیل کوچولو عبور میکردند. آنها سریعترین حیوانات روی زمین هستند.
فیل کوچولو که حوصلۀ دعوا کردن نداشت وقتیکه گاو وحشی را میدید، بهسرعت راهش را کج میکرد و به یک طرف دیگر میرفت.
روزها فیلها از دور شیرها را میدیدند که زیر یک درخت بزرگ خوابیدهاند. شیرها شبها به شکار میروند.
وقتیکه فیلها کثیف میشدند، خودشان را در رودخانه میشستند. البته اسبهای آبی هم کاری به کارشان نداشتند.
فیل کوچولو از آببازی خوشش میآمد، اما مواظب سوسمار هم بود.
بعد از آببازی، فیل کوچولو گرسنه میشد و میرفت پیش مادرش و شیر میخورد.
فیل کوچولو وقتیکه شیرش را میخورد، دوباره راه میافتاد. یک روز در وسط راه، یک زرّافه را دید که با
بچهاش مشغول بازی بود.
عصر که میشد، فیلها و گورخرها و بزهای کوهی به خانههایشان برمیگشتند.
فیل کوچولو هم که خیلی خسته شده بود، پهلوی مادرش میخوابید و خوابهای قشنگ میدید.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)