تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان-کودکانه-دو-بچه-گربه-کوچولو

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب

کتاب قصه کودکانه و آموزنده

دو بچه‌گربه کوچولو

تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب

نوشته: فنگ ییکون
نقاشی: زِنگ یاوزوان
ترجمه: رضا رهگذر

به نام خدا

صبح بود. دو بچه‌گربۀ کوچولو منتظر صبحانه‌شان بودند. یک‌دفعه، بچه‌گربۀ سیاه با بداخلاقی گفت: من صبحانه، ماهی می‌خواهم! همین حالا هم می‌خواهم!

راستش بچه‌گربۀ زرد هم دلش ماهی می‌خواست؛ اما او گفت: مامان جان! می‌شود لطفاً مقداری ماهی به من بدهید؟

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 1

مامان گربه فکری کرد و گفت: نه. شما دیگر بزرگ شده‌اید. باید خودتان برای خودتان ماهی بگیرید.

بچه‌گربۀ زرد کوچولو فوراً قلاب ماهیگیری و سبدش را برداشت و راه افتاد.

– خداحافظ مامان!

۔ خداحافظ عزیزم.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 2

بچه‌گربۀ سیاه کوچولو، با ناراحتی رفت و یک قلاب ماهیگیری و یک سبد آورد. درِ خانه را با لگد باز کرد و بدون خداحافظی راه افتاد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 3

بچه‌گربۀ زرد کوچولو به یک دوراهی رسید. حالا نمی‌دانست از کدام طرف باید برود. نگاه کرد: یک بز را دید که در همان نزدیکی بود. بز داشت می‌چرید.

بچه‌گربۀ زردِ کوچولو گفت: حال شما چطور است عمو بز؟ لطفاً به من بگویید از کدام طرف باید بروم؟

بز گفت: شکر خدا، خوبم. تو باید از این راه مستقیم بروی.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 4

بچه‌گربۀ زرد کوچولو گفت: متشکرم. خداحافظ.

کمی بعد، بچه‌گربۀ سیاه کوچولو به همان‌جا رسید. بز را که دید، یک‌دفعه فریاد زد: هِی! از کدام طرف باید بروم؟

بز که او را ندیده بود، ترسید. از جا پرید و به بچه‌گربه خیره شد. بعد با عصبانیت به‌طرف چپ اشاره کرد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 5

بچه‌گربۀ زرد کوچولو در جادۀ صاف داشت جلو می‌رفت. در راه بی‌دقتی کرد. قلاب ماهیگیری‌اش به طناب قارچ‌های سنجاب‌ها خورد و آن را انداخت.

بچه‌گربۀ زرد کوچولو قارچ‌ها را برداشت و به خانم سنجاب داد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 6

– لطفاً مرا برای بی‌دقتی‌ام ببخشید، خاله جان.

– مهم نیست کوچولو! برو ماهی‌ات را بگیر.

– خداحافظ.

– خدانگه‌دار.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 7

در همین وقت، گربۀ سیاه کوچولو، توی راهِ پرپیچ‌وخم داشت می‌رفت. سَرِ یک پیچ بی‌توجهی کرد. پایش به سبد یک خرگوش خورد و آن را انداخت؛ اما او بدون عذرخواهی یا هیچ کار دیگر، به راهش ادامه داد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 8

میمون پیری در را باز کرد. گربۀ زرد کوچولو به او سلام کرد و گفت: معذرت می‌خواهم عمو! من می‌خواهم برای ماهیگیری بروم کنار دریاچه، چطور می‌توانم به آنجا برسم؟

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 9

میمون به‌طرف چپ اشاره کرد و گفت: از آن‌طرف برو.

– ببخشید که مزاحمتان شدم.

– عیبی ندارد، کوچولوی عزیز.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 10

بچه‌گربۀ سیاه به بالای یک کوه رسید. ندانست دیگر از کدام طرف باید برود.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 11

در همین وقت، خانه‌ای را دید. جلو رفت و با لگد به در زد؛ اما هیچ‌کس در را به رویش باز نکرد. او بازهم به در لگد زد و لگد زد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 12

عاقبت یک خرسِ خواب‌آلود در را باز کرد. بچه‌گربۀ سیاهِ کوچولو گفت: برای ماهیگیری از کدام طرف باید رفت؟

خرس که از خواب پریده بود، گفت: من بِهِت نمی‌گویم.

بعد هم در را به هم کوبید و رفت تو.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 13

کمی بعدازآن، بچه‌گربۀ زرد کوچولو به کنار دریاچه رسید. نشست و مشغول گرفتن ماهی شد.

چیزی نگذشته بود که سبدش پر از ماهی شد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 14

بچه‌گربۀ زرد کوچولو گرسنه بود؛ اما از ماهی‌ها نخورد. او می‌خواست ماهی‌ها را با مامان و بچه‌گربه‌های کوچک‌تر از خودش قسمت کند.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 15

بچه‌گربۀ سیاه کوچولو به یک جوی آب رسید. آب جوی کثیف بود. او مشغول ماهیگیری شد؛ اما روی‌هم، فقط توانست سه تا ماهی کوچک بگیرد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 16

بچه‌گربۀ سیاه کوچولو، گرسنه بود. او تمام سه تا ماهی‌ای را که گرفته بود، خورد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 17

نزدیک ظهر بود که دو بچه‌گربۀ کوچولو، در راه به هم رسیدند. بچه‌گربۀ زرد کوچولو داشت یک سبد پر از ماهی را با خودش می‌برد. بچه‌گربۀ سیاه کوچولو هم یک سبد را با خودش می‌برد؛ اما سبد او خالی بود.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 18

وقتی به خانه رسیدند، مامان گربه، از بچه‌گربۀ سیاه کوچولو پرسید: تو چند تا ماهی گرفتی؟

– سه تا.

– خوب، آن‌ها کجا هستند؟

– خوردمشان.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 19

مامان گربه، توی سبد بچه‌گربۀ زرد کوچولو را نگاه کرد. دید پر از ماهی است. در دلش گفت: چه بچه کوچولویِ خوبی!

بچه‌گربۀ سیاه کوچولو غمگین شد.

قصه کودکانه: دو بچه‌گربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بی‌ادب 20

می‌توانید بگویید چرا؟

شما کدام‌یک از این بچه‌گربه‌ها را دوست می‌دارید؟ چرا؟

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=27211

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *