روزی روزگاری در سرزمینی دور، پادشاهی زندگی میکرد که مادر پیر و مهربانی داشت.
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه و آموزنده توپ علي كوچولو
علي كوچولو يه توپ رنگارنگ داشت. توپش را خيلي دوست داشت. هرروز عصر بهانه میگرفت و میخواست بره تو كوچه بازي كنه، ولي مادرش اجازه نمیداد
بخوانیدقصهی کودکانه گرگ و چوپان و سگ باوفا
در روستای آباد و خوش آب و هوایی، مرد جوانی زندگی میکرد که کارش چوپانی بود. او هرروز صبح زود گوسفندان ِ مردم ده را جمع میکرد و برای چرا به دشت و صحرا میبرد.
بخوانید