تبلیغات لیماژ بهمن 1402
در جنگل سبز همه‌ی بچه‌های حیوانات به مدرسه می‌رفتند و خانم آهو به آن‌ها درس می‌داد. بچه‌ها خانم آهو را خیلی دوست داشتند.

قصه کوتاه و کودکانه پیشی و پاندا

قصه پیشی و پاندا
نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی

در جنگل سبز همه‌ی بچه‌های حیوانات به مدرسه می‌رفتند و خانم آهو به آن‌ها درس می‌داد. بچه‌ها خانم آهو را خیلی دوست داشتند. او خوش‌اخلاق و مهربان بود و قصه‌های قشنگی برای آن‌ها تعریف می‌کرد. روزی یک شاگرد جدید به مدرسه‌ی جنگل سبز آمد. او یک بچه خرس پاندای ساکت و غمگین بود که با هیچ‌کس حرف نمی‌زد. هر چه بچه میمون برایش شکلک درآورد نخندید. هر چه بچه خرگوش دورش چرخید و گوش‌هایش را تکان داد نتوانست او را بخنداند. جوجه پرنده‌ها هم ترانه‌های شاد خواندند و به او خوشامد گفتند، اما بچه خرس پاندا ساکت و اخمو نشست و به آن‌ها اعتنا نکرد.

خانم آهو که دید خرس پاندا خیلی ساکت است، به او گفت: پسر گلم برو با بچه‌ها بازی کن. آن‌ها مهربان‌اند و می‌خواهند دوست تو باشند. ببین میمون کوچولو و خرگوشک چقدر بامزه‌اند. به صدای بلبل و طوطی و قناری و کبوتر گوش کن، ببین چقدر قشنگ آواز می‌خوانند؛

اما خرس پاندای کوچولو سرش را زیر انداخت و چیزی نگفت.

چند روز گذشت و پاندا کوچولو جواب سلام بچه‌ها را نداد. پیشی کوچولو هرروز به پاندا سلام می‌کرد و می‌گفت: میومیو، پاندا کوچولو اخم نکن، خنده بکن، بیا با من بازی بکن. ولی پاندا ساکت و غمگین بود و به حرف‌های او نمی‌خندید.

یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد، پیشی دنبال پاندا راه افتاد تا ببیند او کجا می‌رود. پاندا کوچولو رفت و رفت تا به کلبه‌ی قدیمی و کوچکی در وسط جنگل رسید. جلوی در کلبه یک خانم و آقای پاندا نشسته بودند. آن‌ها هم غمگین به نظر می‌رسیدند. پاندا کوچولو به‌طرف آن‌ها رفت و کنارشان نشست. خانم پاندا، پاندا کوچولو را نوازش کرد و گفت: پسر نازم، امروز توی مدرسه چی یاد گرفتی؟

پاندا کوچولو جواب داد: مدرسه را دوست ندارم، دلم می‌خواهد به جنگل خودمان برگردیم.

پیشی کوچولو آهسته‌آهسته به آن‌ها نزدیک شد و سلام کرد. خانم و آقای پاندا جواب سلامش را دادند.

پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: این همکلاسی منه.

خانم پاندا به پیشی گفت: تو دوست پاندا کوچولوی ما هستی؟

پیشی کوچولو جواب داد: پاندا کوچولو با هیچ‌کس حرف نمی‌زند و دوست نمی‌شود. او همیشه اخمو و غمگین است، اما من دلم می‌خواهد با او دوست شوم.

پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: ولی من دلم نمی‌خواهد.

آقا و خانم پاندا با تعجب پرسیدند: برای چی؟

پاندا کوچولو جواب داد: من جنگل خودمان را می‌خواهم، دوستان خودم را می‌خواهم.

آقای پاندا گفت: آن جنگل دیگر وجود ندارد. آدم‌ها تمام درختان را بریدند و به‌جایش خانه ساختند. تمام حیوانات آنجا آواره شدند. ما هم شانس آوردیم که اینجا را پیدا کردیم.
پیشی کوچولو وقتی فهمید که چه بلایی به سر جنگل پانداها آمده خیلی ناراحت شد. به پاندا کوچولو گفت: غصه نخور، همه‌ی بچه‌های مدرسه دوستت دارند. فردا توی مدرسه ماجرای قطع درختان جنگلتان را تعریف کن تا بچه‌ها هم بدانند که چرا این‌قدر غمگین و ناراحتی.
فردای آن روز پاندا کوچولو به همه‌ی بچه‌های مدرسه سلام کرد و گفت: بچه‌ها، ما در یک جنگل سبز و قشنگ خانه داشتیم و زندگی می‌کردیم. آنجا پر از درختان بامبو بود. همه‌ی پانداها بامبو دوست دارند. من دوستان زیادی داشتم و با آن‌ها به مدرسه می‌رفتم، همه‌ی ما شاد و سرحال بودیم تا این‌که یک روز آدم‌ها آمدند و با اره‌برقی به جان درخت‌ها افتادند و تمام درختان را بریدند و کم‌کم به‌جایشان خانه و آپارتمان و جاده ساختند و حیوانات جنگل را آواره کردند. تعدادی از حیوانات هم به دست آدم‌ها اسیر شدند، اما من و پدر و مادرم فرار کردیم و مدت‌ها سرگردان بودیم تا این‌که به این جنگل رسیدیم و جایی برای زندگی پیدا کردیم. دل من برای دوستانم خیلی تنگ شده و از دست آدم‌ها خیلی عصبانی هستم.

بچه‌های مدرسه از شنیدن داستان زندگی پاندا کوچولو خیلی ناراحت شدند. آن‌ها به پاندا قول دادند که دوستان خوبی برای او باشند. گفتند که از جنگل سبز مراقبت می‌کنند تا انسان‌ها نتوانند درختان را قطع کنند و حیوانات را آواره و بی‌خانمان نمایند. بعد هم نشستند و نامه‌ای نوشتند و تمام ماجرا را در آن شرح دادند و نامه را برای من فرستادند تا داستان آن را برای بچه‌ها بنویسم. من هم داستان را همان‌طور که خواندید برایتان نوشتم تا شما هم بدانید که قطع درختان جنگل‌ها به دست انسان، گناهی بزرگ و اشتباهی جبران‌ناپذیر است.

پس شما هم از درختان نگهداری کنید و هرگز شاخه‌های آن‌ها را نشکنید و به آدم‌بزرگ‌ها هم سفارش کنید که بیشتر مراقب درختان باشند و به خاطر ساختمان‌سازی، به جنگل‌ها حمله نکنند و درختان را قطع نکنند.
درختان فواید زیادی دارند. هوا را پاکیزه می‌کنند و به ما میوه می‌دهند. از آن‌ها مراقبت کنید. هرگز بی‌خود و بی‌جهت درختی را قطع نکنید و به‌جای درختان خشکیده یا قطع شده، درخت تازه‌ای بکارید.



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=9142

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *