بایگانی/آرشیو برچسب ها : نامادری

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم 1

برادر کوچولو دست خواهر کوچکش را گرفت و گفت: «از روزی که مادرمان مرده است، ما روز خوش ندیده‌ایم. هرروز از زن‌پدرمان کتک می‌خوریم. هر وقت می‌خواهیم به او نزدیک بشویم با لگد ما را از خود می‌راند. از روزی که به این خانه آمده‌ایم غذای ما نان خشک‌وخالی است.

بخوانید

قصه های برادران گریم: برادر و خواهر / گوزن طلسم شده

قصه های برادران گریم کتابهای طلائی قصه برادر و خواهر

یک روز، یک پسر کوچک دست خواهر کوچولویش را در دست گرفت و گفت: «از وقتی‌که مادرمان مرده روزگار خوشی نداشته‌ایم و نامادری‌مان‌ همیشه ما را کتک می‌زند؛ و غذای ما هم همیشه یک‌تکه نان خشک بیشتر نیست!

بخوانید