زیر گنبد کبود، زنِ خوب مهربانی بود که در یک خانهی کوچک و قشنگ، کنارِ مزرعهی سبز و خرمی از شبدر زندگی میکرد. شبدرهای این مزرعه آنقدر خوشبو، سبز و تازه بودند که انسان دلش میخواست آنها را بچیند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : شاهزاده
قصه تصویری کودکانه: شاهزاده هاسه
قصه تصویری کودکانه شاهزاده هاسه
بخوانیدداستان قدیمی: ترسو / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی
در سرزمینی دور در جنوب، در جایی که رودخانه بزرگ روان است، پادشاهی میزیست که پسری داشت به نام سامبا. او بزرگ و بزرگتر میشد و چهره یک شاهزادهی زیبا را پیدا میکرد، ولی یک عیب بزرگ در وجودش خانه داشت: یعنی بسیار ترسو بود.
بخوانیدقصه کودکانه دخترانه: کوچولو کجاست؟ / گربه کوچولوی بامزه
قصری بود آن دور دورها، شاهزادهخانمی در این قصر زندگی میکرد که اسمش فی بود. این شاهزادهخانم یک گربهی ریزهمیزه داشت و گربهاش را کوچولو صدا میزد.
بخوانیدافسانه قدیمی: لاکپشتی با نشانه ی سفید / پاداش کمک به یک جاندار
«آه فنگ» ماهیگیر تهیدست اما بسیار مهربانی بود. یک روز او لاکپشت بزرگی را از آب گرفت که نشانه سفیدی روی سرش بود. لاکپشت آنقدر غمگین بود که «فنگ» دلش نیامد او را بخورد.
بخوانید