بایگانی/آرشیو برچسب ها : ساده لوح

قصه کهن روسی: افسانه اسب عجیب «سیفکا – بورکا» / پایان خوش پسرک پاک و ساده دل #9

قصه کهن روسی: افسانه اسب عجیب «سیفکا - بورکا» / پایان خوش پسرک پاک و ساده دل #9 1

یکی بود، یکی نبود؛ پیرمردی بود، سه پسر داشت. بسر کوچک او را همه «ایوان احمق» صدا می‌کردند. یک‌بار پیرمرد گندم کاشت و گندم خوبی به عمل آمد اما معلوم نبود کی هر شب می‌آمد و گندم‌ها را لگدکوب می‌کرد.

بخوانید

داستان آموزنده: هانس خوش شانس / ساده بودن به معنای خنگ بودن نیست

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-هانس-خوش-شانس

پسری بود به نام هانس. او مدت هفت سال برای اربابش کار کرد. روزی هانس به اربابش گفت: «ارباب جان، زمانی که قرار بود برای شما کار کنم به پایان رسیده و حالا می‌خواهم نزد مادرم برگردم، دستمزد مرا بده.» ارباب گفت: «تو با صداقت و درستی به من خدمت کردی و من حق تو را آن طور که باید می‌پردازم.» و بعد یک تکه طلا به او داد

بخوانید

قصه های برادران گریم: فردریک و کاترین / یک زن و شوهر ساده دل

قصه های برادران گریم: فردریک و کاترین / یک زن و شوهر ساده دل 2

سال‌ها پیش، مردی بود به نام فردریک که زنی به اسم کاترین داشت. آن‌ها تازه عروسی کرده بودند. یک روز فردریک به کاترین گفت: «من برای کار به کشتزار می‌روم. وقتی‌که برمی‌گردم خيلي گرسنه خواهم بود. بهتر است یک غذای خوب و یک تنگ آبجو برایم حاضر کنی.»

بخوانید

افسانه های مغرب زمین: هانس و مرد کوچک آهنی / یک دل پاک و بی الایش بهتر از غرور بی جاست!

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-هانس-و-مرد-کوچک-آهنی

ممکن است فکر کنید که هر پادشاهی خوشبخت است؛ زیرا شاهان پول زیادی برای خرج کردن دارند. آن‌ها بهترین اسب‌ها را برای سوارشدن دارند؛ بهترین جواهرات را برای آویختن و بزرگ‌ترین قصرها را برای زندگی کردن؛ اما روزگاری پادشاهی بود که همه‌ی این چیزها را داشت ولی شاد نبود.

بخوانید