حیوانات صبح زود بیدار میشدند تا هر روز با هم صبحانه بخورند. آنها هر روز با هم صبحانه میخوردند. ولی یک روز آقا کلاغه کنار صبحانه آمد و منتظر دوستانش شد؛ ولی خبری از آنها نشد که نشد ...
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مریم نشیبا
قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا
مهرداد یک بادبادک صورتی را دید که داشت توی آسمان بالا میرفت. او رفت تا برای خودش یک بادبادک آبی درست کند. مهرداد برای بادبادکش چشم و ابرو هم کشید. بادبادک بالا و بالاتر رفت. درست کنار بادبادک صورتی ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: گوزن مغرور || با صدای مریم نشیبا
اسم گوزن قصهی ما«شاخ بلند» است. شاخ بلند هیچ دوستی نداشت و با هیچ حیوانی هم دوست نبود. یک روز آب دریاچه یخ زده بود و حیوانات جنگل نمیتوانستند آب بخورند. اما شاید گوزن بتواند با شاخهایش کاری بکند ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: گلبهار و پروانه || با صدای مریم نشیبا
گلبهار خواب دید پروانه شده. وقتی گلبهار از خواب بیدار شد دید کسی او را صدا میکند: گلبهار! گلبهار! _ کی داره منو صدا میکنه؟ _ منم. منم. پروانه ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: ساعت || با صدای مریم نشیبا
مینا کوچولو یک ساعت هدیه گرفته بود. مینا خیلی خوشحال بود. همیشه با ساعت حرف میزد و آن را کوک میکرد. یک روز مینا میخواست با مادرش به مهمانی برود. او ساعتش را هم با خودش برد ...
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر