بایگانی/آرشیو برچسب ها : غول

افسانه های مغرب زمین: شکارچی و سه غول / شاهزاده خانمی که ازدواج نمی کرد

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-شکارچی-و-سه-غول

روز گاری مرد جوانی بود که خیلی دوست داشت شکارچی شود. روزی مرد جوان که جان نام داشت به پدرش گفت: «در این جا کسی نیست که بتواند شکار کردن را به من یاد بدهد و من مجبورم به دوردست‌ها بروم تا بلکه کسی را برای این کار پیدا کنم.»

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: غولچه و دختر بادام / در زندگی فروتن باشید

قصه-کودکانه-برای-بچه-های-کوچک-ایپابفا-غولچه-و-دختر-بادام

یکی بود یکی نبود. یک غولچه بود که روزی یک دانه بادام می‌خورد و یک انگشتانه آب. یک روز آب و بادامش را نخورد. بادام را کاشت و با انگشتانه به آن آب داد. درخت بادامی سبز شد با سه شاخه‌ی پربادام.

بخوانید

قصه کودکانه: کوتوله ناقلا و غول دندان‌طلا / زرنگی بهتر از زور است!

قصه-کودکانه-برای-بچه-های-کوچک-ایپابفا-کوتوله-ناقلا-و-غول-دندان‌طلا

سه تا کوتوله بودند زرنگ و شجاع و ناقلا. می‌خواستند بروند به جنگ غول دندان‌طلا. آقا غوله، خواهر موطلاییِ آن‌ها را دزدیده بود. چون‌که می‌خواست با موهای طلایی او، دندان طلایش را خلال کند. این، عادت غول دندان‌طلا بود. دخترهای موطلایی را می‌دزدید و با تار موهایشان خلال‌دندان درست می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: کوتوله‌ای که غول شد | باید قدر چیزهایی را که داریم بدانیم

قصه کودکانه تصویری کوتوله‌ای که غول شد (7)

یک روز قشنگ و آفتابی «پیرینو» آدم کوچولوی ناز و بازی گوش تصمیم گرفت به کمک دوستانش خرگوش و سنجاب‌ها لباس‌های کثیفش را بشوید. پیرینو لباس‌ها را گذاشت توی سبد و به‌طرف رودخانه راه افتاد. هوا خوب و آفتاب لذت‌بخش بود.

بخوانید