قصه کودکانه: جک و لوبیای سحرآمیز قصه های کودکانه 644 در روز گاری دور، پسر فقیری به نام جک با مادرش در روستا زندگی میکرد. یک روز مادر از جک خواست تا به بازار برود و گاوشان را بفروشد. بخوانید