در یک دریاچۀ آبی و قشنگ، کنار جنگلی بزرگ و سبز، ماهی کوچولوی قرمزی زندگی میکرد. ماهی کوچولوی قصه ما با لاکپشت مهربانی دوست بود. خانۀ لاکپشت در جنگلِ کنار دریاچه بود و هرروز برای آبتنی به دریاچه میآمد،
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : جنگل
قصه کودکانه پری جنگل || ماجرای دختری در جنگل
در روزگاران قدیم و در سرزمینی دور، مرد ثروتمندی به نام «اردشیر خان» با داشتن سه فرزند دختر، در حسرت پسری میسوخت. فرزند چهارم او که به دنیا آمد، بازهم دختر بود. اردشیر خان چنان خشمگین و عصبانی گشت که قسم خورد تا هنگامیکه نفس میکشد، روی دخترش را نبیند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مهمانی در جنگل
توی یه جنگل سبز و خرم، عدهای از حیوانات زندگی می کردند. اونها خیلی با هم خوب بودند. در میان این حیوانات، یه شیر جوان بود که با تمام حیوانات جنگل فرق میکرد. اون برخلاف حیوانات وحشی و خشمگین جنگل، خیلی مهربان بود...
بخوانیدقصۀ کودکانه: کلاغه به خانهاش رسید
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. یک آقا کلاغه و یک خانم کلاغه بودند که با بچههایشان روی یک درخت کهنسالی زندگی میکردند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: کلاغ و پرندهها || کلاغ خودفریب!
روزی روزگاری در گوشهای از جنگل پرندههای زیادی زندگی میکردند. آنها زندگی راحت و آرامی داشتند؛ اما یک روز بین آنها اختلاف افتاد، چون همه میخواستند رئیس باشند.
بخوانید