یک کودک شجاع به نام «آریا» به جنگل جادویی میرود تا مأموریتی خاص را انجام دهد. در این جنگل، درختان سخنگو، حیوانات جادویی و گلهای عجیب وجود دارند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : جنگل
شعر کودکانه مصور: بچه گوزن شاخ طلا + خرس جنگلبان
یک روز که خرس مهربان تو جنگل سبز و قشنگ داشت میگذشت قدمزنان، او دید که بچهی پلنگ همراه شیر کوچولو باهم سوار تاب شدند
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: جنگل آتش گرفته! / گاهی اوقات چشمهای ما واقعیت را نمیبیند
صبح وقتی خرگوش کوچولو از خواب بیدار شد، درِ خانه را باز کرد تا بیرون را تماشا کند. تمام جنگل را تا چشم کار میکرد دود سفیدی فراگرفته بود. حتی خانهی خرس که مقابل خانهی خرگوش بود دیده نمیشد.
بخوانیدقصه های قشنگ فارسی: کلیله و دمنه / عاقبت حسادت به دوستان
هزاران سال پیش، در جنگل خوش آبوهوا و زیبایی دو تا روباه زندگی میکردند. آن دو باهم برادر بودند، یکی از آنها کلیله و دیگری دِمنه نام داشت. کلیلهودمنه در خدمت شیری بودند و آن شیر به تمام حیوانات آن جنگل حکومت میکرد.
بخوانیدقصه های قشنگ فارسی: جنگل مرموز / موش باهوش کبوترها و لاک پشت را نجات می دهد / هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید
در روزگاران پیشین، در خانهی بازرگانی یک موش زندگی میکرد. موش در لانهی خود صد سکهی طلا ذخیره کرده بود. او روزها روی سکههای طلایی که در لانهاش بود جستوخیز میکرد و لذت میبرد و شبها هم به آشپزخانه میرفت و غذاهای مرد بازرگان را میدزدید.
بخوانید