میخواستم به شهر سامرا سفر نمایم که هدیهای از ناحیه مقدسه حضرت علیه السلام به دستم رسید
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): عبارات نامرئی!
مردی از اهالی شهر بلخ مالی را به همراه نامهای برای امام علیه السلام میفرستد. او انگشت خود را مانند قلم روی کاغذ حرکت میدهد
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): غلام را بفروش!
ابو عبدالله بن جنید در شهر «واسط» زندگی میکرد، روزی حضرت حجت علیه السلام غلامی را نزد او میفرستد تا او را بفروشد.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): حقّ پسر عمویت را جدا کن!
شخصی از مردم عراق نزد من آمد، او سهم امام علیه السلام مال خودش را آورده بود. من آن را برای حضرت علیه السلام فرستادم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): بروید کربلا تا زبان نوجوان باز شود!
«سُرور» مرد عابد و زاهدی بود، و هیچگاه صدایش را بلند نمیکرد. روزی او را در اهواز دیدم، میگفت ...
بخوانید