گاوچرانی به هنگام چراندن گاوها، گوسالهای را در مَرغزار گم کرد. گاوچران نذر کرد که اگر دزدِ گوسالۀ خود را بیاید، بزغالهای برای زئوس قربانی کند.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: چه طُرفه موجودی است آدمی! || از خدا تشکر کن!
آوردهاند که زئوس، جانوران را در برابر چشمان انسان میساخت و آنها را با تواناییهای گوناگون از زور گرفته تا سرعتِ دویدن و پریدن، مجهز میکرد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: جز امید چیزی نماند || آخرین چاره، امید است
زئوس تمام خوبیهای زندگی را درون سبویی ریخت، درِ سبو را بست و آن را به مردی مطمئن سپرد. مرد که کنجکاوی امانش را بریده بود، برای اطلاع ازآنچه درون سبو بود، درِ سبو را گشود.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: تو را چه به قضاوت || زود قضاوت نکنیم!
مردی، کشتیِ شکستهای دید، دستهایش را به آسمان بلند کرد و به بیدادگری خدایان اعتراض کرد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: خردهفروش بیایمان || برای پول به هر کاری تن نده
روزگاری مردی مجسمهای چوبی از هِرمِس ساخت و آن را برای فروش به بازار برد. ازآنجاکه پس از مدتی، خریداری به سراغ او نیامد
بخوانید