قصه کودکانه پلنگ سیاه || نبرد زیرکانه با گرگ ها

قصه کودکانه پلنگ سیاه (1)

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. کوهستان، ساکت و آرام بود. تنها صدای زمزمۀ چشمه که از دل کوه می‌جوشید و بیرون می‌پرید شنیده می‌شد. کلاغ، نوک درخت، بالای کوه ایستاده بود و دوروبر را می‌پایید.

بخوانید

داستان آموزنده کودکانه: مهربان‌تر از پدر || برگی از زندگانی حضرت علی (ع)

داستان آموزنده کودکانه مهربان‌تر از پدر (10)

آن روز مانند بسیاری از روزهای دیگر، پیاده و تنها از کوچه‌ای در شهر کوفه عبور می‌کرد. در بین راه، زنی را دید که مشک آبی را بر دوش گذاشته است. سنگینی مشک آب، قد او را خمیده کرده بود...

بخوانید

داستان آموزنده کودکان: کلاغ و باغ پرنده‌ها || خودت باش!

داستان آموزنده کودکان کلاغ و باغ پرنده‌ها (7)

داستان آموزنده کودکان: سال‌ها پیش، در گوشه‌ای از سرزمین هندوستان، کلاغی تنها روی شاخه‌های درخت نارونی برای خودش آشیانه ساخته بود. در اطراف درخت نارون، باغی بزرگ، سرسبز و آباد بود که تعداد زیادی از پرندگان مختلف در آن زندگی می‌کردند.

بخوانید

جنگ بدر: داستان زندگی پیامبر اسلام برای کودکان و نوجوانان

داستان زندگی پیامبر برای کودکان و نوجوانان جنگ (7)

اهالی شهر یثرب باخبر شدند که پیامبر خدا از مکه خارج شده است. ازاین‌رو هرروز بعد از نماز صبح به دروازۀ شهر می‌آمدند و منتظر تشریف‌فرمایی آن حضرت می‌شدند و چون گرمی هوا شدت می‌یافت به خانه‌های خود بازمی‌گشتند.

بخوانید