امروز جشن تولد کوسه کوچولوئه! اون با شادی فریاد میزنه: هوووررررا! وقت دوست پیدا کردنه!
بخوانیدTimeLine Layout
شهریور, ۱۴۰۲
-
۱۱ شهریور
داستان کودکانه عکس دار تمیزکاری بزرگ!
وقتیکه پرستار بچه داره چرت میزنه، خواهر بزرگه میگه: قراره کلی به ما خوش بگذره! برادر کوچیکه میگه: اوه آره! ولی قراره چی کار کنیم؟
بخوانید -
۱۱ شهریور
داستان کودکانه توی کدوم سیاره این کار درسته؟
یک روز صبح، بیلی از خواب بیدار شد و آماده شد که به مدرسه بره! اون لباس پوشید، صبحانه خورد و دندونهاش رو مسواک زد.
بخوانید -
۱۰ شهریور
داستان کودکانه دانهای که بزرگ شد / اهمیت درختکاری
روزی روزگاری، یه دختر کوچولو، یک فکر به سرش زد! اون، فکرشو چرخوند! اونو دستش گرفت و شکلش رو احساس کرد!
بخوانید -
۱۰ شهریور
داستان کودکانه مورچه و ملخ
روزی روزگاری یک مورچه و یک ملخ در یک علفزار زندگی میکردن. مورچه تمام روز سخت کار می کرد و دونههای گندم رو از مزرعه کشاورز که از خونهاش خیلی فاصله داشت، جمع می کرد.
بخوانید -
۹ شهریور
داستان کودکانه جدید مبل راحتی همسایه
آقای بارونز دیگه مبل راحتیاش رو نیاز نداره. اون مبل راحتیاش رو گذاشت دم در تا ماشین زباله جمع کن بیاد و اونو ببره.
بخوانید -
۹ شهریور
قصه کودکانه جدید تالیا و گاو بامزه!
تالیا به همراه مادربزرگش و گاوشون که اسمش خالخالیه، توی روستا زندگی میکنن! مادر و پدر تالیا توی شهر کار میکنن!
بخوانید -
۹ شهریور
قصه کودکانه فیلی که داد می زد: مووووش!
روزی روزگاری، یک فیل کوچولو بود به اسم رونالد! من مطمئنم که همهی شما این رو خوب میدونید که همهی فیلها از موشها میترسن! و رونالد هم خیلیخیلی زیاد از موشها میترسید.
بخوانید -
۹ شهریور
داستان کودکانه کیف مدرسهی ماریا
ماریا یک دختر دبستانی هستش و منم کیف مدرسهی اون هستم! من دوست ماریا هستم! ماریا صبحها بیدار میشه و برای مدرسه رفتن آماده میشه!
بخوانید -
۷ شهریور
داستان کودکانه جدید من می تونم پرواز کنم
جوجه کوچولو فریاد کشید: نه! نه! من یک قدم هم بیرون خونه نمیذارم! پدرش گفت: ولی جوجه کوچولو! تو باید بری! نترس و ناراحت نباش.
بخوانید