داستان کودک: یک روز صبح زود، پیتر درِ خانهشان را باز کرد و به سبزهزار پهناور رفت. دوست پیتر، پرندۀ کوچک که روی درخت بلندی نشسته بود تا چشمش به پیتر افتاد با خوشحالی گفت: «همهجا امنوامان است.»
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۴۰۰
-
۳۱ خرداد
داستان کودکانه: اردک || آشنایی کودکان با زندگی اردکهای وحشی
داستان کودک: بهار بود. اردکها تازه از پروازی طولانی از جنوب به دریاچه بازگشته بودند. آقا اردکها با سروصدای زیاد روی آب شنا میکردند و با غرور، زور و قدرت خود را به خانم اردکها نشان میدادند.
بخوانید -
۳۱ خرداد
داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده
داستان کودک: روزی روزگاری یک آقایی که لباس راهراه به تن داشت از جلوی یک مغازه میوهفروشی رد میشد. با خودش گفت: «چقدر دلم میخواهد که یک میوۀ خوشمزه آبدار بخورم!» و رفت داخل مغازه.
بخوانید -
۳۱ خرداد
داستان کودکانه: ماجرای فیل کوچولو || دیگران را درست راهنمایی کنیم
داستان کودک: در زمانهای قدیم، بچه فیل کوچکی بود که با پدر و مادرش در جنگلی زندگی میکرد. یک روز، وقتی هوا خیلی گرم بود، پدر و مادر فیل کوچولو به او گفتند: «هوا خیلی گرمه...
بخوانید -
۳۱ خرداد
قصه کودکانه و آموزنده: خیالباف زیبا || رؤیاپردازی کافی نیست!
داستان کودک: روزی روزگاری، یک پرندۀ قشنگ کوچولویی بود که خیلی به قشنگی خودش مینازید و خیلی ازخودراضی بود. پرندههایی که دوستش بودند به غرور و خودپسندی او میخندیدند و از او میپرسیدند: «تو که هیچ کاری بلد نیستی
بخوانید -
۳۱ خرداد
داستان کودکانه: خرگوش || آشنایی کودکان با زندگی خرگوشها
داستان کودک: یک آقا خرگوش و یک خانم خرگوش تازه باهم آشنا شده بودند. آنها در خرگوشستان به هم برخورد کردند. همان راهروهای پرپیچوخم که خانوادههای بسیاری را به هم پیوند میدهد.
بخوانید -
۳۱ خرداد
قصه کودکانه: شکم قورباغه || دنبال راه حل درست باش!
داستان کودک: دو بچه قورباغه، کنار آبگیری بازی میکردند که یک گاو برای نوشیدن آب به آنجا نزدیک شد. در همین حال یکی از بچه قورباغهها میخواست به کناری بجَهد که زیر سم گاو قرار گرفت.
بخوانید -
۳۱ خرداد
داستان کودکانه و آموزنده: کبوتر نوح | کدام حیوان از همه بهتر است؟
داستان کودک: حضرت نوح پیامبر خدا بود و برای راهنمایی مردم کوشش بسیار کرد. اما جز گروهی اندک به او نگرویدند. دیگران خیلی بد بودند و کارهای زشتی انجام میدادند و خدا برای مجازات آنها عذاب فرستاد.
بخوانید -
۳۱ خرداد
داستان کودکانه: گربه و قناری || گربهای که تنبل نبود
داستان کودک: هوای شهر کمکم روشن میشد. گربه به آسمان زمستانی چشم دوخته بود و رفتن شب و آمدن روز را تماشا میکرد. قناری هنوز توی قفسش خواب بود. گربه هرروز صاحبش را در تمام مدتی که برای رفتن سر کار آماده میشد تماشا میکرد.
بخوانید -
۳۱ خرداد
قصه کودکانه: خر در لباس شیر || عاقبت لاف و گزاف
داستان کودک: سالها پیش، در یک جنگل بزرگ الاغی زندگی میکرد که یک روز، بستهای را در جاده پیدا کرد. وقتی آن را باز کرد، با تعجب دید که داخل آن یک پوست شیر قرار دارد.
بخوانید