در میان دریایی بزرگ، ماهی کوچکی زندگی میکرد که بالههای زرد و قشنگی داشت. پولکهای او در میان آب زلال مثل خورشید میدرخشید. ماهیهای دیگر به خاطر پولکهای قشنگش به او پولک طلائی میگفتند.
بخوانیدTimeLine Layout
مرداد, ۱۴۰۰
-
۵ مرداد
داستان کودکان: دنیای قشنگ پوپو || شانهبهسر زیبا
صبح بود. پوپو از خواب بیدار شد. پرهایش را مرتب کرد و خود را به درِ لانهاش رساند. ناگهان، از پایین درخت، سروصدایی شنید. گوشهایش را تیز کرد. صدای غاز وحشی را شناخت.
بخوانید -
۵ مرداد
داستان زیبای کودکانه: شیرِ کتابخانه || شیرها هم قصه را دوست دارند
یک روز، شیری به کتابخانه آمد. او صاف از جلوی میز کتاب دار گذشت و بهطرف قفسههای کتاب رفت.آقای مَک بی، در طول سالن بهطرف دفتر سرپرست کتابخانه دوید. او فریاد زد: «خانم مِری وِدِر!»
بخوانید -
۴ مرداد
داستان تخیلی کودکان: جنگ ستارگان || نبرد موجودات دریایی و فضایی
یک روز «کیوجان» قهرمان نبرد با شمشیرهای نورانی، به همراه استاد پیر خود «او بی وان» در جنگل قدم میزدند که ناگهان صدای شلیک اسلحهای عجیبوغریب توجه آنها را به خود جلب کرد.
بخوانید -
۴ مرداد
داستان کودکانه: سه بچه خوک || خانه را از چه چیزهایی میسازند؟
روزی روزگاری در زمانهای قدیم، سه بچه خوک بودند که با پدر و مادرشان زندگی میکردند، روزی از روزها، پدر به بچهها گفت: «شماها دیگر بزرگ شدهاید. باید بروید و هرکدام خانهای برای خودتان بسازید.»
بخوانید -
۳ مرداد
داستان کودکانه: سگهای آهنربایی || به دیگران کمک کنیم
در جنگلی، میمونِ کوچکی زندگی میکرد به نام کیکی ماری. یک روز، بعدازاینکه ۱۶ بار اتاقش را تمیز کرد، پول خود را برداشت و به فروشگاه اسباببازیهای آهنربایی رفت.
بخوانید -
۳ مرداد
داستان کودکانه: وینی پو و تقویم جدید || اگر زمستان تمام نشود!
روزهای آخر زمستان بود. پو نگاهی به تقویم دیواریاش انداخت و گفت: «صورتیِ ریزهمیزه! فکر میکنی بعد از فصل زمستان چه فصلی باشد؟» صورتیِ ریزهمیزه کمی فکر کرد و گفت: «فکر میکنم تابستان.»
بخوانید -
۳ مرداد
داستان کودکانه: پو! با غریبهها صحبت نکن! || وینی پو و کریستوفر
یک روز گرم آفتابی بود. باد ملایمی میوزید و خنکی مطبوعی را با خود به همراه میآورد. پو در کنار صورتیِ ریزهمیزه، روی تنۀ درختی نشسته بود و با او صحبت میکرد.
بخوانید -
۳ مرداد
داستان آموزندۀ کودکان: جادوگر دهکده سبز || یک داستان زیستمحیطی
جادۀ دهکدۀ سبز از روی تپه میگذشت. بالای تپه در یک خانۀ پاکیزه، پیرمردی تروتمیز زندگی میکرد. با خواندن این داستان درمییابید چرا به او جادوگر دهکدۀ سبز میگفتند.
بخوانید -
۳ مرداد
شعر کودکانه: این باغوحش قشنگه، حیووناش رنگارنگه || آموزش نام حیوانات
برای پِرسی طوطی امروز یه روز شاده تولدش امروزه شده براش آماده
بخوانید