Masonry Layout

قصه کودکانه: مرد بارانی و عروسک آفتابی

قصه کودکانه مرد بارانی و عروسک آفتابی

دختر کوچولویی بود به اسم جین. مادر جین برایش یک اسباب‌بازی جالب خریده بود که به آن خانه‌ی آب‌وهوایی می‌گفتند. این خانه طوری بود که در هوای بارانی، مرد بارانی از توی خانه بیرون می‌آمد و در هوای آفتابی، عروسک آفتابی.

بخوانید

قصه عامیانه: امیر ارسلان نامدار / جلد 66 مجموعه کتابهای طلائی

قصه عامیانه: امیر ارسلان نامدار / جلد 66 مجموعه کتابهای طلائی 3

روزگاری در کشور مصر بازرگانی زندگی می‌کرد که خواجه نعمان نام داشت. خواجه نعمان مردی سرد و گرم چشیده و شصت‌ساله بود. یک روز خواجه نعمان خواست برای تجارت به هندوستان سفر کند. وقتی‌که همه‌چیز حاضر شد ناخدای کشتی بادبان‌ها را برافراشت و کشتی به راه افتاد.

بخوانید

داستان آموزنده: ماهیگیر خوشبخت / خدا پاداش نیکوکاری را می دهد

داستان آموزنده ماهیگیر خوشبخت (14)

فاطمه یکی از باهوش‌ترین و زیباترین دختران دهکده‌ی خود بود و پدرش تصمیم داشت او را به مرد ثروتمندی بدهد که با آسایش و راحتی زندگی نماید؛ اما یک روز قاسم ماهیگیر به خانه آن‌ها آمد و فاطمه را از پدرش خواستگاری کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: خانم کفشدوزکی در زیر قارچ / جا برای همه هست

قصه کودکانه: خانم کفشدوزکی در زیر قارچ / جا برای همه هست 5

بهار بود و خانم کفشدوزک در جنگل گردش می‌کرد. از روی این برگ به روی آن برگ می‌رفت و برای خودش آواز می‌خواند. ناگهان چند ابر سیاه جلوی خورشید را گرفتند و هوا بارانی شد. خانم کفشدوزک به دوروبرش نگاه کرد تا پناهگاهی پیدا کند. یک قارچ کوچولو در چند قدمی‌اش بود.

بخوانید