عشق و محبت حتی مغرورترین آدمها را رام میکند. ببینید چطور عشق یک چوپان هم می تواند یک شاهزاده خانم را اسیر خودش کند.
بخوانید
مدیر ایپابفا قصه و حکایت 0 1,265
عشق و محبت حتی مغرورترین آدمها را رام میکند. ببینید چطور عشق یک چوپان هم می تواند یک شاهزاده خانم را اسیر خودش کند.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه و حکایت 0 756
اگر یک روز عزراییل یرای گرفتن جان انسان بیاید، چه کسی حاضر است جان خود را فدا کند و عمر خودش را به دیگری بدهد؟ این دقیقاً همان اتفاقی است که برای «دُمرُل دیوانه» پیش آمد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 6,025
حیوانات جنگل هر وقت سوالی داشتند پیش جغد دانا می رفتند. توی جنگل یک خرس کوچولو بود که دوست نداشت پیش آقا جغد برود.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه و حکایت 0 1,439
حتماً تابهحال گربهها را دیده اید که روی دیوار باهم دعوا می کنند! به نظرتان چه حرف های به هم می زنند؟ این داستان رابخوانید تا بفهیمد!
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور نوجوان 0 1,074
پیرزنی بود که در دار دنیا کسی را نداشت غیر از جوجهی طلاییاش. این جوجه را هم یکشب توی خواب پیدا کرده بود.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور نوجوان 0 1,035
اگر یک دانهی برف زبان باز میکرد، چه داستانی را تعریف میکرد؟
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان کوتاه 0 1,733
چند سال پیش در دهی معلم بودم. مدرسهی ما فقط یک اتاق بود که یک پنجره و یک در به بیرون داشت. فاصلهاش با دِه صد متر بیشتر نبود
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه و حکایت 0 3,498
در زمانهای قدیم کچلی با ننهی پیرش زندگی میکرد. خانهشان حیاط کوچکی داشت با یک درخت توت که بز سیاه کچل پـای آن میخورد
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور نوجوان 0 1,767
بچهها، سلام! من عروسک سخنگوی اولدوز خانم هستم. بچههایی که کتاب «اولدوز و کلاغها» را خواندهاند مـن و اولـدوز را خوب میشناسند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور نوجوان 0 2,283
بچهها، سلام! اسم من «اولدوز» است. فارسیاش میشود: «ستاره». امسال ده سالم را تمام کردم. قصهای که میخوانید قسـمتی از سرگذشت من است.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر