خر و روباهی باهم متحد شدند و به شکار رفتند. وقتی شیری سر راه آنها ظاهر شد، روباه بوی خطر را احساس کرد.
بخوانید
مدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 226
خر و روباهی باهم متحد شدند و به شکار رفتند. وقتی شیری سر راه آنها ظاهر شد، روباه بوی خطر را احساس کرد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 63
شیری با خرسی بر سر تصاحب آهوبرهای دعوایشان شد. آن دو چنان به جان هم افتادند و چنان یکدیگر را زدند که هر دو نیمهجان از حال رفتند.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 54
ماهیگیری تور خود را از دریا بیرون کشید و ماهیان درشت بسیاری را که در آن گرفتار آمده بودند، روی زمین ریخت.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 145
کلاغی روی شاخۀ درختی نشسته بود و تکه پنیری را که دزدیده بود، به منقار داشت. روباهی او را دید و تصمیم گرفت پنیر را از چنگ او درآورد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 86
شیری که بسیار پیر شده و قادر به شکار نبود، تصمیم گرفت از عقل خود کمک بگیرد. او با تظاهر به بیماری در غاری دراز کشیده بود
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 78
روباهی به دامی گرفتار شد و دم خود را از دست داد. او چنان از ظاهر خود شرمسار بود که زندگی به کامش تلخ شد؛
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 91
روباهی در میان راه به گودال آبی سُر خورد؛ اما هر چه کرد نتوانست از آن بالا بیاید. در همین هنگام بُز تشنهای از راه رسید. بز با دیدن روباه از او پرسید که آب گوار است یا نه
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 67
روباهی وارد خانۀ هنرپیشهای شد و تمام وسائل او را بهدقت زیرورو کرد. روباه در میان وسائل هنرپیشه به نقاب شیطانکی که بسیار استادانه ساخته شده بود، برخورد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 87
روباه و میمونی، همچنان که باهم به سفر میرفتند، از اصل و نسب و دودمان دورودراز خود، حرف میزدند. میمون در میانۀ راه ایستاد، به محلی در کنار جاده خیره شد
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 88
روباهی هنگام بالا رفتن از پرچین باغی سُر خورد. برای آنکه به زمین نیفتد، به بوتۀ روندۀ نسترنی چنگ زد.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر