زیر گنبد کبود، زنِ خوب مهربانی بود که در یک خانهی کوچک و قشنگ، کنارِ مزرعهی سبز و خرمی از شبدر زندگی میکرد. شبدرهای این مزرعه آنقدر خوشبو، سبز و تازه بودند که انسان دلش میخواست آنها را بچیند.
بخوانید
مدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 742
زیر گنبد کبود، زنِ خوب مهربانی بود که در یک خانهی کوچک و قشنگ، کنارِ مزرعهی سبز و خرمی از شبدر زندگی میکرد. شبدرهای این مزرعه آنقدر خوشبو، سبز و تازه بودند که انسان دلش میخواست آنها را بچیند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 395
امروز در سیرک اتفاق غمانگیزی افتاد: دو بچهشیر کوچولو از سیرک فرار کردند. مارچلینو، دلقک سیرک، بسیار ناراحت بود و با خود میگفت: «فوراً باید برای پیدا کردن بچهشیرها راه افتاد.»
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان نوجوانان 0 479
حضرت عباس به سال ۲۶ هجری از پدر و مادری بزرگوار به دنیا آمد. پدرش امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد میباشند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,754
یه روز قشنگ بهاری بود. خرگوش بازیگوش و کنجکاو جنگل، داشت زیر نور آفتاب بالا و پایین میپرید. یهو زیر یه بوتهی تمشک یه تکه کاغذ پیدا کرد. چشمهاش برق زد! کاغذ یک نقشهی قدیمی بود، با یه علامت بزرگ "X" درست وسطش. خرگوشو با خودش گفت: «وای! شاید این یه نقشهی گنج باشه!»
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 1,942
یک کودک شجاع به نام «آریا» به جنگل جادویی میرود تا مأموریتی خاص را انجام دهد. در این جنگل، درختان سخنگو، حیوانات جادویی و گلهای عجیب وجود دارند.
بخوانیدمدیر ایپابفا شعر کودکانه 0 819
سلام به بچه های گل به گل های تُپُل مُپُل
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه تصویری (کارتونی) 0 1,421
قصه تصویری کودکانه طبلزن
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه تصویری (کارتونی) 0 1,368
قصه تصویری کودکانه شاهزاده هاسه
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان کوتاه 0 508
آقای ناظم صدبار گفته بود کتوشلوار بپوشید، اما کسی گوش نمیداد. شاگردان همچنان با عبا و سرداری و عمامه و کلاه قجری به مدرسه میآمدند. آن روز بالاخره ناظم به ستوه آمد
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان کوتاه 0 343
آقای معلم، نفسش از جای گرمی بلند میشود. او نمیداند من در چه جهنمی به نام خانه زندگی میکنم. او از تندخویی و خشونت شما، از بدبختی و نکبت من خبر ندارد.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر