اسم من برتئه! من یه دورهگرد هستم. هرروز یه شغلی دارم. یه روز بادابادکفروشم. یه روز دودکش پاک میکنم. یه روز نقاش تابلوهای پیاده رو. امروز هم هوس کردم یه ارکستر یه نفری باشم. دنبال من بیاید! لندن این موقع سال خیلی تماشاییه!
بخوانید
مدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 718
اسم من برتئه! من یه دورهگرد هستم. هرروز یه شغلی دارم. یه روز بادابادکفروشم. یه روز دودکش پاک میکنم. یه روز نقاش تابلوهای پیاده رو. امروز هم هوس کردم یه ارکستر یه نفری باشم. دنبال من بیاید! لندن این موقع سال خیلی تماشاییه!
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 20,798
در يك ده كوچك ، پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن، يك حياط داشت قد يك غربیل که يك درخت داشت قد يك چوب کبریت. پیرزن، خوش قلب و مهربان بود، بچه ها خیلی دوستش داشتند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 2,063
در ابتدای زمستان، دو روز بیشتر به عید کریسمس باقی نمانده بود که برف تندی شروع به باریدن کرد تمام بعدازظهر و در طول شب، هزاران هزار، میلیونها میلیون، بلکه میلیاردها میلیارد دانهی بلوری برف، بیصدا بر زمین نشست.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 15 11,301
توی یه جنگل سبز و خرم، عدهای از حیوانات زندگی می کردند. اونها خیلی با هم خوب بودند. در میان این حیوانات، یه شیر جوان بود که با تمام حیوانات جنگل فرق میکرد. اون برخلاف حیوانات وحشی و خشمگین جنگل، خیلی مهربان بود...
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 7,039
در حدود 1400 سال پیش، دنیا پر از فتنه و فساد و جنگ و خونریزی بود. امپراتوریهای باستانی در راه زوال و انقراض بودند. تمدنهای کهن براثر فساد و فاصله میان فقرا و ثروتمندان و ظلم و ستم زورمندان می رفتند متلاشی شوند.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 2,372
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. فصل کار بود و مورچه که از موجودات فعال و بسیار زحمتکشییه، مشغول جمعآوری غذا برای زمستون بود...
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 10,583
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. توی دنیای قشنگ، زیر سقف آسمون آبی رنگ، پشت یک کوه کبود سربلند، توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، یه ننه نقلی بود و دوتا پلنگ، یه خروس، یه خر، یه خرگوش زرنگ ...
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 6 9,791
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. یه روزی از روزها که هوا صاف بود و خورشید خانم نور طلایی رنگ خودشو روی درختهای بلند جنگل پاشیده بود و گلهای جنگلی با رنگهای قشنگ خودشون به جنگل شکل تازهای داده بودند، آقا خرگوشه کنار یه چشمه نشسته بود و داشت فکر میکرد...
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 2 1,453
یکی بود یکی نبود. زیر این طاق کبود، چشمه و دریا بود، جنگل و صحرا بود، مهتاب و ستاره بود، ابر پاره پاره بود و دهی بود قشنگ، کوچه هاش دراز و تنگ، خانه ها خشت و گلی، تپه ها به رنگ سبز مخملی، پیرهن رودخونه اش آبی بود...
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 3 3,439
آن روزها که هنوز آفریدگار زمین و زمان و به وجود آورنده آسمانها و موجودات، خلقت «آدم» را شروع نکرده بود، «شیطان» فرشتهای بود از فرشتگان خدا، بنده و عبادتکننده او و فرمانبردار و پاک و مورد لطف پروردگار متعال.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر