Blog Layout

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه، راسو و خرگوش || قاضی فاسد

قصه-های-لافونتن-گربه-راسو-و-خرگوش-گربه-عابد

داستان آموزنده: خرگوشی چند روزی از خانۀ خود سفر کرد. یک روز راسویی از جلوی خانۀ او می‌گذشت دید کسی در آن نیست. چون خسته بود و جایی را نداشت توی آن خانه منزل کرد. چند روز بعد خرگوش از سفر بازآمد.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان خروس، گربه و بچه موش || درس دشمن شناسی

قصه-های-لافونتن-داستان-خروس،-گربه-و-بچه-موش

داستان آموزنده: بچه موشی که تازه از لانه بیرون آمده بود و دوروبر لانۀ خود گردش کرده بود هراسان به خانه برگشت و شتاب‌زده برای مادر خود تعریف کرده گفت: ای مادر در گردش خود دو حیوان عجیب دیدم که هریک شکل غریبی داشت.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان روباه، میمون و دَدان دیگر || شرط مسئولیت

قصه-های-لافونتن-داستان-روباه،-میمون-و-دَدان-دیگر

داستان آموزنده: شیری که پادشاه جنگل بود بیمار شد و پس از چندی درگذشت. ددان و حیوانات وحشی جنگل از مردن او غصه خوردند و چون بدون شاه نمی‌توانستند جنگل را اداره کنند به فکر افتادند که برای خود شاهی برگزینند؛

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان خوک و بز و بره || جدال با سرنوشت

قصه-های-لافونتن-داستان-خوک-و-بز-و-بره

داستان آموزنده: پیله‌وری دوره‌گرد یک گوسفند و یک بز و یک خوک را با گاری به شهر می‌برد تا در بازار آن‌ها را بفروشد. در راه خوک سروصدا می‌کرد و گاه زاری و ناله می‌نمود، گاهی حرف پوچ می‌زد.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان شکارچی و کبوتر || پاداش کمک به دیگران

قصه-های-لافونتن-داستان-شکارچی-و-کبوتر

داستان آموزنده: کبوتری کنار جوی آبی نشست و به آب نوشیدن پرداخت. ناگهان دید مورچه‌ای در آب افتاده و هر چه می‌کوشد نمی‌تواند خود را از غرق شدن نجات بدهد. کبوتر به‌شتاب برگ درختی را کنار مورچه به آب انداخت

بخوانید