Blog Layout

قصه کودکانه: زرافه‌ای که قایق شد | به یکدیگر کمک کنیم

قصه-کودکانه-زرافه‌ای-که-قایق-شد

در یک جنگل سبز و خرم چند ماه باران نبارید. از بی‌آبی، برگ درخت‌ها زرد شد و گیاهان پژمرده شدند و رودخانه‌ی وسط جنگل خشک شد. بسیاری از حیوان‌ها از میان رودخانه‌ی خشک گذشتند و برای پیدا کردن غذا به آن‌طرف رودخانه رفتند؛

بخوانید

قصه کودکانه: دختر خیال‌باف | تخیل خوب است اما باید تلاش هم کرد

قصه-کودکانه-دختر-خیالباف

یکی بود یکی نبود. در روستایی سرسبز دختری با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. دخترک خیلی خیال‌باف بود. او هرروز شیر گاوشان را می‌دوشید و آن را در کوزه‌ای می‌ریخت و برای فروش به شهر می‌برد.

بخوانید

قصه کودکانه: کوتوله‌ای که غول شد | باید قدر چیزهایی را که داریم بدانیم

قصه کودکانه تصویری کوتوله‌ای که غول شد (7)

یک روز قشنگ و آفتابی «پیرینو» آدم کوچولوی ناز و بازی گوش تصمیم گرفت به کمک دوستانش خرگوش و سنجاب‌ها لباس‌های کثیفش را بشوید. پیرینو لباس‌ها را گذاشت توی سبد و به‌طرف رودخانه راه افتاد. هوا خوب و آفتاب لذت‌بخش بود.

بخوانید

قصه کودکانه: خرگوش و لاک‌پشت | غرور بیجا باعث شکست می‌شود

قصه کودکانه تصویری خرگوش و لاک‌پشت (5)

جنگل سبز پر از حیوان‌های گوناگون بود. بعضی‌ها کوچک بودند و بعضی‌ها بزرگ، بعضی‌ها قوی بودند و بعضی‌ها ضعیف. خلاصه همه باهم فرق داشتند. اما بااین‌حال همه باهم مهربان بودند و به هم احترام می‌گذاشتند.

بخوانید