فیروزه توی یک خانهی تمیز و قشنگ زندگی میکرد و پیش همهی اهل خانه خیلی عزیز بود. چون ناخنهای قرمز و بینی صورتی خوشرنگی داشت. بچهها او را «فیروزه پنجه گلی» میگفتند.
بخوانیدداستان مصور کودکان
کتاب قصه کودکانه قدیمی: کارولین در ورزش های زمستانی
زمستان است. آسمان شهرها ابری و گرفته است. باد در خیابانهای عریان میپیچد. شاخههای بیبرگ درختها را تکان میدهد. زمستان، غمانگیز است. زمستان فصل سرماست.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: ماجرای دو موش کوچولو / داستان تام و جری
جِری، موش کوچولو، یک روز صبح زود از خواب بیدار شد و از لانهاش بیرون رفت. درِ آشپزخانهی بزرگ باز مانده و نسیم لطیف و خنک بهاری به درون میوزید.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: سرگذشت شیطونک / بچهگربهی شیطون
در روزگاران گذشته سه بچهگربهی زیبا با نامهای پیشی و میشی و شیطونک زندگی میکردند که پشمهای کوتاه و خیلی زیبایی داشتند و سرگرمیشان سرسره بازی و خاکبازی بود.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: سرگذشت پرسفید / اردک سادهلوح در دام روباه حیلهگر
دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خندهدار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعهدار نمیگذاشت که روی تخمهایش بنشیند.
بخوانید