داستان مصور نوجوان

بیش از 200 قصه خاطره انگیز رایگان اینجاست.

داستان آموزنده: آرزوی پرماجرا || قصه‌های مثنوی

کتاب داستان آموزنده آرزوی پرماجرا (15)

روزی روزگاری در زمان قدیم جوانی زندگی می‌کرد که نامش عادل بود. عادل کاروبار درست‌وحسابی نداشت؛ اما آدم خوبی بود. او از شهر دیگری به آنجا آمده بود و هر کس چیزی درباره‌اش می‌گفت؛ اما خودش می‌گفت: «آمده‌ام پدربزرگم را پیدا کنم. او سال‌ها پیش به این شهر آمده است و دیگر برنگشته.»

بخوانید

قصه کودکانه: زیبای خفته || نبرد با پری شرور

کتاب قصه کودکانه زیبای خفته و پری شرور ملفیسنت (8)

توی شهر قصه‌ها کسی غصه نداشت جز پادشاه و ملکه. چون سال‌به‌سال پیرتر می‌شدند؛ اما هنوز فرزندی نداشتند. کارشان شده بود، غصه خوردن. تا اینکه خدای مهربان دختری به آن‌ها داد که اسمش را گذاشتند «پرنسس ورونا».

بخوانید

قصه کودکانه پری جنگل || ماجرای دختری در جنگل

قصه کودکانه پری جنگل || ماجرای دختری در جنگل 1

در روزگاران قدیم و در سرزمینی دور، مرد ثروتمندی به نام «اردشیر خان» با داشتن سه فرزند دختر، در حسرت پسری می‌سوخت. فرزند چهارم او که به دنیا آمد، بازهم دختر بود. اردشیر خان چنان خشمگین و عصبانی گشت که قسم خورد تا هنگامی‌که نفس می‌کشد، روی دخترش را نبیند.

بخوانید

قصه کودکانه هری پاتر و سنگ جادو

قصه کودکانه فانتزی نوجوانان هری پاتر و سنگ جادو (17)

خانواده‌ی آقای «دورسای» در انگلستان زندگی می‌کردند. آن‌ها تنها یک فرزند به نام «دادلی» داشتند که بسیار شیطان و جیغ‌جیغو بود. خانواده‌ی دورسای از جادوگری و افسون اصلاً خوششان نمی‌آمد و هیچ صحبتی درباره‌ی این مسائل نمی‌کردند.

بخوانید