دنیای نوجوانان

داستان آموزنده: آتش‌ سوزی در کشتزار / پسر شجاعی که مزرعه را نجات داد

کتابهای طلایی شجاعان کوچک داستان آتش‌سوزی در کشتزار

«پیتر اسمیت» پسرک استرالیایی وقتی‌که بیشتر از هشت سال نداشت پدر و مادرش مرده بودند و پیتر ازآن‌پس نزد عمویش «سام» و عمه‌اش «ماری» زندگی می‌کرد. آن‌ها در دهی دوردست به سر می‌بردند. عمو سام یک کشتزار بزرگ و چندین هزار گاو و گوسفند و اسب داشت.

بخوانید

داستان آموزنده: نیلوفر و گوساله‌ ی سفید / دختر باهوشی که کشورش را نجات داد

داستان آموزنده: نیلوفر و گوساله‌ ی سفید / دختر باهوشی که کشورش را نجات داد 1

سال‌ها پیش، الجزایر با کشور دیگری در جنگ بود. دشمن بر آن‌ها چیرگی یافته بود و شهر را در محاصره داشت. کسی نمی‌توانست از شهر بیرون برود. مردم دلاورانه می‌جنگیدند؛ اما دشمن سرسخت بود و نبرد ماه‌ها ادامه داشت.

بخوانید

داستان آموزنده: داود و گولیات / خردمندان بر زورمندان پیروز می شوند

کتابهای طلایی شجاعان کوچک داستان داود و گولیات جالوت

سال‌ها پیش، پادشاهی بر بنی‌اسرائیل فرمانروایی می‌کرد که «شائول» نام داشت. او در دربار خود یک نوازنده‌ی جوان داشت که «داود» صدایش می‌کردند و وقتی‌که شائول خسته یا غمین می‌شد، داود به قصر می‌آمد و برایش ساز می‌زد

بخوانید

داستان آموزنده: هلن کلر / دختر نابینا و ناشنوا که حرف زدن یاد گرفت

کتابهای-طلایی-شجاعان-کوچک-داستان-هلن-کلر

«هِلِن کِلِر»، یک دختر آمریکایی کوچک بود. وقتی‌که نوزده ماه بیشتر نداشت به‌سختی بیمار شد و پس از بیماری، پدر و مادرش پی بردند که دختر کوچکشان دیدگانش را برای همیشه از دست داده. او کر هم شده بود و نمی‌توانست حرف زدن را یاد بگیرد.

بخوانید