قصه های فیه ما فیه

مولانا در کتاب فیه ما فیه بسیار ساده و خودمانی – اما ژرف – سخن می‌گوید. گاه نرم و ملایم است و گاه پرخاش می‌کند. باورهایش را به‌سادگی بیان می‌دارد. حتی گاه از آرزوهایش سخن می‌گوید؛ آرزوهایی سوخته و خاکستر شده.

قصه های شیرین فیه ما فیه: مهمان حسود

قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-مهمان-حسود

آورده‌اند که: کسی در راه مکه، آواره‌ی بیابان‌ها شد. آن‌چنان‌که از پا افتاد و تشنگی نفسش را برید. زنده و مرده، چادری را در آن دورها دید و افتان‌وخیزان خود را به آنجا رساند. زنی در آستانه‌ی آن چادر کوچک و پوسیده ایستاده بود.

بخوانید

قصه های شیرین فیه ما فیه: نیمی ماهی، نیمی مار

قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-نیمی-ماهی،-نیمی-مار

کسی گفت: «در گذشته، این کافران بودند که بت‌ها را می‌پرستیدند و در پیشگاه آن‌ها نماز می‌گزاردند، اما اکنون ما این کارها را می‌کنیم. به پابوسی مغول‌ها می‌شتابیم، در پیشگاه آن‌ها سجده می‌کنیم و بااین‌همه خود را مسلمان می‌دانیم.

بخوانید