داستان عامیانه روسی: سالها پیش در یکی از روستاهای روسیه، یک زن بیوه فقیر با پسرش ایوان ایوانویچ زندگی میکرد. ایوان پسری زیبا و قویهیکل بود.
بخوانیدداستان مصور نوجوان
داستان مصور: آب کاکایی و غاز کوچولو
قصه کودک و نوجوانان: یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری. در ساحل دریا در کنار صخرهها یک مرغ آب کاکایی زندگی میکرد که اسمش ژینگو بود. او در یک فصل مناسب، از سرزمینهای دوردست جنوب به آنجا مهاجرت کرده بود
بخوانیدداستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || پرواز درون حبابها و چرخۀ آب
وندا سطل را به دست آرنولد داد و او را بهطرف دستشویی دخترها که نزدیکتر بود، برد تا کمی آب بیاورند. آرنولد باعجله درپوش لاستیکی دستشویی را گذاشت و شیر آب را باز کرد و گفت: «زود باش وندا! نمیخواهم کسی مرا اینجا ببیند.»
بخوانیدداستان مصور نوجوانان: جمشید شاه || آفرینش زمین
یکی بود، یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود، خدا این آسمان را آفرید. بعد زمین را میان آسمان آفرید. زمین به بزرگی این روزهایش نبود، خیلی کوچکتر بود. خدا دورتادور زمین کوچک، کوهها را آفرید که خیلی بلند بودند.
بخوانیدداستان مصور نوجوانان: زال و سیمرغ || قصه سام نریمان و زال سپیدموی
سام، پسر نریمان، جهانپهلوان بود - پهلوان هفتکشور. خاندان سام همه از پهلوانان بودند؛ جهانپهلوانان، جنگاورانی بودند توانا، و به دادگری و بخشش و بخشایش بر زابلستان فرمان میراندند؛ و زابلستان همان سیستان است.
بخوانید