من دوست دارم همهی کاهارمو خودم انجام بدم. البته شاید نه همهشونُ! اما بیشترشون!
بخوانیدقصه کودکانه: اون نی نی کیه؟ / نی نی جلوی آینه
اون نینی کیه؟ اون نینی میتونه راه بره! دقیقاً مثل من!
بخوانیدقصه کودکانه خونهی مامان بزی
روزی روزگاری، در یک دهکدهی خیلی زیبا، حیوانات زیادی در کنار هم با شادی زندگی میکردن! مامان بزی یک خونهی خیلی بزرگ توی این دهکده داشت!
بخوانیدقصه قبل از خواب: شاهزاده خانم قورباغه / برگرفته از ادبیات شفاهی روسیه
روزی روزگاری پادشاهی زندگی میکرد که سه پسر داشت. روزی به آنها گفت: «پسران من، وقت ازدواج شما فرا رسیده است. برای هر یک از شما تیر و کمانی آوردهام. تیر و کمان خود را بردارید و هر یک تیری به سویی رها کنید.
بخوانیدقصه ایرانی: آبادی بی خرگوش / دروغ گفتن عاقبت خوبی ندارد
در زمانهای قدیم زیارتگاهی بود که مردم بسیار به آن معتقد بودند و همیشه برای ادای نذر و زیارت به آنجا میرفتند. زیارت کنندگان برای رسیدن به آن زیارتگاه باید از رودخانهای پر آب میگذشتند و گاهی آب رودخانه بسیار بالا میآمد
بخوانید