شاید بدانی که گل نیلوفر دور هر درخت، ستون و مجسمهای میپیچد و بالا میرود. اگر جای این گیاه، گرم و مرطوب باشد، خیلی زود رشد میکند و همه دیوارها و اشیایی را که سر راهش باشند با برگهای سبز خود میپوشاند.
بخوانیدقصه کودکانه: قوهای وحشی ، اوج ایثار و فداکاری || هانس کریستین اندرسن
در سرزمینی دوردست، که چلچلهها زمستان را در آن میگذراندند، شاهی زندگی میکرد که یازده پسر و یک دختر داشت. یازده شاهزاده هرروز با ستارهای بر سینه و شمشیری بر کمر به مدرسه میرفتند و با مدادهایی الماسنشان بر لوحهایی طلایی مینوشتند و هرچه را که میدیدند و میشنیدند، در خاطرشان حفظ میکردند.
بخوانیدقصه کودکانه: دختر کبریت فروش || هانس کریستین اندرسن
غروبِ آخرین شب سال بود. سال نو کمکم از راه میرسید. هوا خیلی سرد شده بود. برف میبارید و هوا رو به تاریکی میرفت. در چنین شب سرد و تاریکی، دخترکی فقیر با پاهای برهنه در کوچهها سرگردان بود. وقتی از خانه بیرون میآمد، یک جفت کفش پوشیده بود؛ کفشهایی که مادرش تا آخرین روز زندگی به پا داشت،
بخوانیدقصه کودکانه گاوچران ، ماجرای شاهزاده مغرور || هانس کریستین اندرسن
یکی بود یکی نبود. امیری بود که بر سرزمین کوچکی حکومت میکرد. این امیر ثروت زیادی نداشت؛ اما آنقدر داشت که بتواند ازدواج کند و خانوادهای تشکیل دهد. خوب البته در این فکر هم بود. دختران زیادی بودند که آرزو داشتند همسر او شوند. چون امیر، جوان زیبا و مهربانی بود؛
بخوانیدقصه کودکانه: یک قطره آب || داستانی علمی تخیلی از هانس کریستین اندرسن
حتماً میدانید که میکروسکوپ چیست. وسیله عجیبی که هر چیز را صدبار بزرگتر ازآنچه هست نشان میدهد. اگر با یکی از آنها به یک قطره آب حوض نگاه کنیم، هزاران موجود عجیبوغریب را در آب میبینیم. این جانوران آنقدر ریز هستند که بدون میکروسکوپ دیده نمیشوند؛
بخوانید