تبلیغات لیماژ بهمن 1402
به همسایه خویشاوند و همسایه بیگانه نیکی و احسان کنید.

5 داستان آموزنده درباره همسایه و همسایه داری

5 داستان آموزنده درباره همسایه و همسایه داری

 

1- فروش خانه با همسایه

2- کافر و همسایه مؤمن

3- تأدیب همسایه

4- چهل خانه

5- قانون چنگیز خان

 

1- فروش خانه با همسایه

محمد بن جهم خانه‌اش را در معرض فروش گذاشت و قیمت سنگینی برایش قرار داد و آن پنجاه‌هزار درهم بود.

چون خریداران جمع شدند گفتند: خانه‌ات را به چه قیمت می‌فروشی؟ گفت: علاوه بر خانه، حق همسایه‌ام سعید بن عاص را به چه مقدار از من خریداری می‌کنید؟

گفتند: مگر همسایگی خریدوفروش می‌شود؟ گفت: چگونه فروخته نشود، همسایه شخصی اگر از او چیزی بخواهند عطا می‌کند و اگر چیزی نخواهند خودش بدون سؤال بخشش می‌کند، اگر بوی بدی می‌کنی در حق تو نیکی می‌کند!!

این سخن به سعید بن عاص رسید خوشش آمد و صد هزار درهم برای وی فرستاد و گفت: خانه‌ات را مفروش.

 

2- کافر و همسایه مؤمن

علی بن یقطین گفت: امام کاظم علیه‌السلام به من فرمود: در بنی‌اسرائیل مردم مؤمنی بود که همسایه کافری داشت و این کافر همیشه به مؤمن مهربانی و مدارا و خوبی می‌کرد.

چون آن کافر مرد، خداوند برایش خانه از خاک مخصوص در آتش برزخ قرار داد که او را از آتش جهنم برزخ حفظ کند، و خداوند روزی به او می‌رساند.

به کافر در برزخ گفته شده: این جایگاه اثر خوبی‌ها و مهربانی که به فلان همسایه مؤمن کردی، خدا به تو بخشیده است که نمی‌سوزی .

 

3- تأدیب همسایه

مردی نزد پیامبر آمد و از اذیت همسایه‌اش شکایت کرد. پیامبر فرمود: صبح جمعه اثاثیه خانه را ببر در کوچه بگذار تا مردمی که می‌روند به نماز جمعه ببینند، هرگاه از تو علت را بپرسند، بگو از جهت اذیت همسایه این کار را کردم.

به دستور پیامبر آن فرد اثاثیه خانه را در کوچه گذاشت و همسایه فهمید؛ از او خواهش که اثاثیه را درون خانه ببرد، و گفت: به خدای عهد می‌کنم که دیگر ترا اذیت ننمایم.

 

4- چهل خانه

عمرو بن عکرمه گوید: بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدم عرض کردم: همسایه‌ام مرا اذیت می‌کند! فرمود: با او خوش‌رفتاری کن، گفتم: خدا او را رحمت نکند.

امام از من روی گردانید! من نخواستم به این شکل از حضرت جدا شوم، عرض کردم آخر او به شکل‌های مختلف اذیتم می‌کند! فرمود: خیال می‌کنی اگر در ظاهر با او دشمنی نمائی (و مقابله‌به‌مثل کنی) می‌توانی از او انتقام بگیری.

عرض کردم می‌توانم، فرمود: همسایه تو از کسانی است که از آنچه خدا به همسایه‌ها داده است حسادت می‌برد، اگر نعمتی برای کسی ببیند، اگر خانواده داشته باشد به آن‌ها تعرض می‌نماید و آزار می‌کند، و اگر خانواده ندارد به خدمتکار او اذیت می‌کند، اگر خدمتکار نداشته باشد شب بیدار بماند و روز به خشم گذراند. همانا مردی از انصار نزد پیامبر و عرض کرد: خانه‌ای در فلان قبیله خریدم ولیکن نزدیک‌ترین همسایه‌ام کسی است که به خیرش امیدوار نیستم و از شرش در امان نیستم. پیامبر امر کرد علی علیه‌السلام و سلمان و اباذر و یک نفر دیگر (مقداد) بروند در مسجد به آواز بلند بگویند: هر کس همسایه‌اش از آزارش ایمن نباشد ایمان ندارد پس آن‌ها سه بار گفتند. سپس با دست اشاره کرد که تا چهل خانه از چهار طرف همسایه باشند.

 

5- قانون چنگیز خان

چنگیز خان مغول، قوانینی چند وضع کرد که مردم به آن عمل کنند، یکی آن بود که کسی گوسفند و یا حیوان دیگری را بخواهد بکشند باید گلوی آن را بگیرد و خفه کند، ذبح با کارد ممنوع است کسی این کار را کند سرش از تن جدا کنند.

یکی از مسلمانان در همسایگی شخص مغول خانه داشت و آن مغول با او بد بود. روزی دید همسایه مسلمان گوسفند خریده، پیش خود گفت حتماً با کارد آن را ذبح خواهد کرد. رفت دو نفر از دوستان خود را برای شهادت پشت‌بام برد و آن مسلمان گوسفند را ذبح کرد؛ آن مغول و دوستانش وارد خانه مسلمان شدند؛ با گوسفند ذبح شده او را گرفتند به حضور چنگیز خان بردند.

چنگیز از آن سؤال نمود که مسلمان در کوچه این کار را کرده یا توی خانه؟

گفت: درون خانه، گفت شما کجا دیدید؟ گفت: از بالای پشت‌بام دیدیم.

چنگیز گفت: حکم ما در میان کوچه و بازار انجام نشد، امور پنهانی زیاد و خداوند عالم است، و همه خلاف‌های پنهانی را می‌پوشاند؛ بعد به جلاد گفت: سر از  بدن این مغول جدا کنید تا دیگر کسی به خانه همسایه نگاه نکند.



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=18367

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *