پدر احمد هر هفته روزهای جمعه صبح زود، به کوه می رفت و درست وقتی که سارا کوچولو داشت صبحانه اش را می خورد برمی گشت. هر جمعه وقتی احمد از مادر می پرسید: «پدر کی برمی گردد؟»، مادر جواب می داد: « ساعت ۹» .
بخوانیدبایگانی/آرشیو ماهانه: جولای 2019
داستان فانتزی قوهای وحشی نوشته هانس کريستين آندرسن
قصه کودک: روزي روزگاري در سرزميني دور، شاه و ملکه اي بودند که يازده پسر و يک دختر داشتند. اين خانواده زندگي خوش و راحتي داشتند. بچه ها در ناز و نعمت زندگي مي کردند. اما روزي رسيد که خوشي و راحتي آنها تمام شد.
بخوانیدداستان بانوی چراغ به دست || فلورانس نایتنگل بانوی پرستار جلد 31 کتابهای طلائی
دریکی از روزهای خوب، کودکی به دنیا چشم گشود که بعدها یکی از مشهورترین زنان جهان شد.در حقیقت یکعمر کار و کوشش او درراه بهبود حال بیماران سبب شد که امروزه به یاد این زن مهربان باشیم .
بخوانیدرمان پرماجرای: جنگل های تاریک آمازون نوشته: ژول ورن – بخش 2 پایان
دراین موقع بحرانی مرگ قاضی ریبرو که جون داکوستا بار امیدواری فراوانی داشت ضربه بسیار مهلکی بشمار میامد. ریبرو قبل از اینکه به مقام قاضی شهر مانو برسد از زمانهای پیش جون داكوستا را میشناخت و زمانی که بماتهام همکاری با دزدان الماس دستگیر شد
بخوانیدرمان پرماجرای: جنگل های تاریک آمازون نوشته: ژول ورن – بخش 1
این حرف را که در بالا میبینید ظاهراً شباهت زیادی به حروف لاتن دارد، اما جملات آن درهم نوشته شده و به هیچ زبانی شباهت ندارد، مردی که این نوشته عجیب و اسرار آمیز را در دست گرفته بود مدتی چشمان خود را بان دوخت
بخوانید