تبلیغات لیماژ بهمن 1402
روزی در قصر متوکّل عبّاسی که از آثار باستانی بوده و در سامراء قرار داشت و معروف به «حیر» بود، جوان زیبایی را دیدم که مشغول نماز است.

داستان‌های امام زمان (عج): وضع زندگی‌ات چه‌طور است؟

داستان‌های امام زمان (عج):

وضع زندگی‌ات چه‌طور است؟

داستان‌های امام زمان (عج): وضع زندگی‌ات چه‌طور است؟ 1

ابوذر، احمد بن محمّد – که زیدی مذهب بود – می‌گوید: پدرم، ابو سوره، محمّد بن حسن بن عبداللَّه تمیمی می‌گفت:

روزی در قصر متوکّل عبّاسی که از آثار باستانی بوده و در سامراء قرار داشت و معروف به «حیر» بود، جوان زیبایی را دیدم که مشغول نماز است. [منتظر ماندم تا نمازش به پایان برسد. وقتی نمازش را تمام کرد، برخاست و] خارج شد. من هم به دنبال او خارج شدم. همچنان در پی او رفتم که به منبع آب شهر رسیدیم.

آنگاه رو به من کرد و گفت: ای ابا سوره! کجا می‌روی؟

– به کوفه.

– با چه کسی؟

– با مردم.

– نمی‌خواهی دسته جمعی برویم؟

– [غیر از ما دو نفر] دیگر چه کسی همراه ما خواهد بود؟

– نمی‌خواهیم کسی دیگر با ما باشد. راستی وضع زندگی‌ات چه طور است؟

– تنگدستم و عیالوار.

– وقتی به کوفه رسیدی، برو به نزد شخصی به نام «علی بن یحیی زراری» و به او بگو: آن مرد به تو می‌گوید: صد دینار از هفتصد دیناری که فلان جا دفن کرده‌ای به ابو سوره بده!

– اگر پرسید آن مرد کیست؟ چه بگویم؟

– بگو (م ح م د) بن حسن.

– اگر قبول نکرد و نشانی خواست چه بگویم؟

– من به دنبالت می‌آیم.

همان شب با هم به طرف کوفه به راه افتادیم. همین‌طور با هم رفتیم تا هنگام سحر به «نواویس» – که نزدیک کربلا بود – رسیدیم و [برای استراحت و نماز] نشستیم. او حفره‌ای در زمین با دست کند. ناگاه آب از آن جوشید. وضو ساخت و سیزده رکعت نماز خواند.

پس از نماز به راه افتادیم و به «قبور سهله» رسیدیم. آن‌گاه او گفت: نگاه کن! آن‌جا منزل تو است، اگر می‌خواهی، برو!

و با دست منزل مرا در کوفه نشان داد، با او خداحافظی نموده و به منزل علی بن یحیی رفتم. وقتی در زدم، کنیزی گفت: کیست؟

گفتم: به ابو الحسن علی بن یحیی بگو که ابو سوره آمده است!

از داخل خانه شنیدم که علی بن یحیی می‌گوید: ابو سوره کیست؟ و با من چه کار دارد؟

وقتی خارج شد، سلام کردم. و موضوع را به اطلاعش رساندم. او فوراً به خانه برگشت و آن صد دینار را برایم آورد و گفت: با او دست هم دادی؟

گفتم: آری!

او دست مرا گرفت و روی چشمش نهاد و به صورتش کشید!



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=19968

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *