تبلیغات لیماژ بهمن 1402
kelile کلیله و دمنه - قصه های خوب جلد 1

قصه آموزنده «چشم بیمار» – برای حل مشکل، باید ریشه مشکل را پیدا کرد

قصه آموزنده «چشم بیمار»

قصه‌های کِلیله‌ودِمنه برای بچه‌های خوب

نگارش: مهدی آذریزدی

به نام خدا

روزی بود و روزگاری بود. در زمان قدیم، مردی شکمش درد گرفت. نزد طبیب رفت و از دل‌درد شکایت کرد و گفت: «شب تا صبح از درد شکم نخوابیدم و آمده‌ام که بیماری خود را علاج کنم.»

طبیب همان‌طور که رسم است زبان بیمار را معاینه می‌کنند، نبضش را می‌گیرند و از خوراک مریض و از سابقه مرض می‌پرسند تا علت بیماری را بشناسند و داروی مناسب بدهند، نبض او را گرفت، زبانش را نگاه کرد و از مریض برسید: «آیا این دل‌درد سابقه هم داشته؟»

مریض درحالی‌که از درد ناله می‌کرد گفت: «نه، هیچ‌وقت شکمم به این سختی درد نیامده.»

طبیب پرسید: «آیا صدمه‌ای به شکمت خورده؟»

مریضی گفت: «نه، هیچ اتفاقی نیفتاده بود و از دیشب نیم ساعت پس از خوردن غذا دلم درد گرفته و تا حالا درد می‌کند.»

طبیب پرسید: «پیش از اینکه شکست درد بگیرد چه خورده بودی؟»

مریض گفت: «مقداری نان سوخته خوردم دیگر هیچ.»

طبیب پرسید: «یقین داری که نان سوخته بوده؟»

مریض گفت: «بله یقین دارد؛ زیرا اگرچه درست رنگ آن را ندیدم ولی تصور می‌کنم حسابی سوخته بود چون‌که درست مزه زغال می‌داد و گویا زغال خالص بود.»

طبیب گفت: «بسیار خوب، فهمیدم. حالا اول علت درد را و بعد خود درد را علاج می‌کنم.» آن‌وقت به معاون خود دستور داد که «آن شیشه محلول دوای چشم که چشم را جلا می‌دهد و روشنی دیده را می‌افزاید بیاور» و به مریض هم گفت: «سرت را به پشتی صندلی تکیه بده تا چند قطره از این داروی روشنی‌بخش در چشمت بچکانم که بسیار دوای مؤثری است.»

مرد بیمار فریاد کشید که: «آقای حکیم، مسخره‌بازی را کنار بگذار. این چه‌کاری است که من از درد شکم می‌نالم و تو می‌خواهی دارو در چشم من بریزی، آخر درد شکم به چشم چه مربوط است!»

طبیب گفت: «مرد حسابی، تو خودت می‌گویی نان سوخته زغال را به‌جای نان سالم خورده‌ای و رنگ آن را ندیده‌ای. من می‌خواهم اول چشم تو را علاج کنم که بعدازاین نان سوخته زغال شده را به‌جای نان پخته سالم نخوری و دل‌درد نگیری؛ زیرا برای کسی که مزه زغال را می‌فهمد ولی رنگ نان پخته و نان سوخته را از هم تمیز نمی‌دهد، علاج بیماری چشمش از بیماری شکمش واجب‌تر است.»

***



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=15677

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *