تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-کلنگ‌ها

قصه آموزنده داوینچی: کلنگ‌ها / هنگام انتظار یا نگهبانی نباید بخوابی

قصه آموزنده داوینچی: کلنگ‌ها / هنگام انتظار یا نگهبانی نباید بخوابی 1

قصه آموزنده داوینچی

کلنگ‌ها

نویسنده: لئورناردو داوینچی

(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)

مترجم: لیلی گلستان

برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها

جداکننده متنz

به نام خداکلنگ‌ها (1) یک پادشاه داشتند. پادشاه از سر اتفاق مهربان بود و پرنده‌ها او را بسیار دوست می‌داشتند و به او وفادار بودند. همیشه وقتی سلطانی خوب و مهربان باشد، همه نگران زندگی و سلامتش هستند و به همین دلیل کلنگ‌ها هم نگران سلطانشان بودند و از خود می‌پرسیدند:

– چه کنیم، نمی‌شود از دیگر حیوانات سرمشق گرفت، آن‌ها به‌جای بیدار ماندن و نگهبانی کردن به خواب می‌روند و ما باید تا آنجایی که می‌توانیم مواظب باشیم تا سلطانمان راحت و آسوده بخوابد.

از آن به بعد کلنگ‌ها نگهبانی دادند و هر شب یک دسته از آن‌ها مراقب زندگی پادشاه بودند و هرازگاه یک‌بار گروه نگهبان‌ها جایشان را با گروه دیگری عوض می‌کردند.

به گروه‌های مختلف تقسیم شده بودند. گروه اول در اطراف کاخ سلطان نگهبانی می‌دادند و گروه دوم در داخل کاخ به مراقبت مشغول بودند و گروه سوم در داخل اتاق سلطان پاسداری می‌کردند.

روزی کلنگ‌های باغیرت از خود پرسیدند:

– راستی اگر خوابمان ببرد، چه کنیم؟ و در جواب این سؤال، یکی از کلنگ‌های پیر گفت:

– وقتی داریم نگهبانی می‌دهیم باید روی یک پایمان بایستیم و با پایی که بالا نگه داشته‌ایم یک قلوه‌سنگ بگیریم. آن‌وقت اگر خوابمان ببرد، سنگ از پایان می‌افتد و آن‌چنان صدایی می‌کند که فوراً بیدار می‌شویم.

این فکر از سوی دیگران پذیرفته شد و از آن به بعد آن را اجرا کردند. حتی گاهی دیده شده که موقع عوض شدن نگهبان‌ها، نگهبانی که کارش تمام شده، سنگش را به نگهبان جدید می‌دهد.

مَثَلی است که می‌گویند: «وقتی می‌خواهی انتظار بکشی، یاد کلنگ‌ها بیفت و یک پایت را مثل آن‌ها بالا نگهدار تا خوابت نبرد.»


___________________

(1) گونه‌ای مرغ دریایی که «دُرنا» هم می‌گویند.

***



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=45306

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *