تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان کودکانه: نمی‌خواهیم مادر فقط از ما نگهداری کند / همه باید کارشان را درست انجام دهند 1

داستان کودکانه: نمی‌خواهیم مادر فقط از ما نگهداری کند / همه باید کارشان را درست انجام دهند

داستان کودکانه پیش از خواب

نمی‌خواهیم مادر فقط از ما نگهداری کند

همه باید کارشان را درست انجام دهند

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: جانگ‌ شو
ـ مترجم: مریم خرم

به نام خدا

«شیاومی» یک پرنده‌ی زیبا داشت. هرروز به مهدکودک که می‌رفت، پرنده‌ی کوچولویش نیز همراه او می‌رفت و کنار پنجره می‌نشست.

یک روز، شیاومی در مهدکودک، خیلی دلش هوای مادرش را کرد. به پرنده کوچولو گفت: «پرنده‌ی عزیزم، زود باش پروازکنان به خانه برو و مادر را پیدا کن و به او بگو بیاید دنبال من. به خانه برویم. من دیگر نمی‌خواهم اینجا باشم.»

بچه‌های دیگر هم شنیدند و آن‌ها هم به پرنده کوچولو گفتند تا به خانه و محل کار مادر آن‌ها هم برود و به مادر آن‌ها هم بگوید که بیایند دنبال فرزندانشان. آن‌ها هم می‌خواهند در خانه باشند.

پرنده کوچولو هم چاره‌ای ندید جز اینکه برود و به مادرها این پیغام را برساند. مادرها یکی‌یکی به مهدکودک آمدند و بچه‌ها را با خود به خانه بردند و همه دست از کارهای دیگرشان شستند و فقط در خانه ماندند تا از بچه‌ها مراقبت بکنند.

فردای آن روز، شیاومی با مادرش بیرون رفتند تا بستنی بخرند، اما خانمی که بستنی می‌فروخت در مغازه نبود. رفته بود از بچه‌اش نگهداری کند و آن‌ها نیز نتوانستند بستنی بخَرند. رفتند تا کیک بخرند، اما باز خانمی که در قنادی کیک می‌فروخت، به خانه رفته بود تا از فرزندش نگهداری کند. رفتند تا اسباب‌بازی بخرند، اما کسی که مسئول فروش اسباب‌بازی در آن فروشگاه بود، به خانه رفته بود تا از فرزندش مراقبت به عمل بیاورد. خلاصه، تمام کارهایی که قبلاً مادرانِ دوستانِ شیاومی انجام می‌دادند، حالا بدون مسئول مانده بود و کارها دچار اشکال شده بود.

وقتی شیاومی و مادرش به خانه برگشتند، او پرنده‌ی کوچولویش را صدا کرد و گفت: «پرنده‌ی کوچولوی من، زود باش، برو به دوستان من بگو که دیگر از مادرانتان نخواهید فقط از شما مراقبت کنند، چون خیلی از کارها دچار اشکال شده است. من هم دیگر نمی‌خواهم مادرم که معلم مدرسه است، فقط در خانه از من مراقبت کند. الآن شاگردان او منتظرش هستند.»

به‌این‌ترتیب، همه‌ی بچه‌ها دوباره به کودکستان‌ها و مهدکودک‌ها برگشتند تا با یکدیگر بازی کنند و مادران نیز به سر کارهایشان بازگشتند.

متن پایان قصه ها و داستان



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=51822

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *