تبلیغات لیماژ بهمن 1402
لورل و هاردی دوچرخه سواری

داستان کودکانه «لورل و هاردی به دوچرخه‌سواری می روند»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری

انتشارات کوروش
قیمت: 30 ریال
تایپ، بازخوانی، بهینه‌سازی تصاویر و تنظيم آنلاين: آرشیو قصه و داستان ايپابفا

یادداشت: «اِستان»(اِستَن) اسم کوچک لورل(شخصیت لاغر) و «الی» اسم کوچک هاردی(شخصیت چاق) است.

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

به نام خدا

یک روز «الی» به «استان» گفت: «پاشو بریم دوچرخه‌سواری»

«استان» جواب داد: «چه فکر خوبی، راستی کجا بریم؟»

«الی» پیشنهاد کرد: «چطوره اطراف دهکده یه دور بزنیم؟»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

به نظر «استان» نیز دوچرخه‌سواری در اطراف دهکده پیشنهاد جالبی بود بنابراین رفت تا زنبیل پیک‌نیک را با خوراکی۔ های لذیذ پر کند. «الی» هم دوچرخه‌ها را از انباری بیرون آورد.

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

بالاخره آماده رفتن شدند. «استان» دوچرخه‌سوار ماهری نبود به همین جهت «الی» او را هل داد تا راه بیفتد!

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«استان» نمی‌توانست درست راه برود و مرتب به چپ و راست می‌پیچید، «الی» با کمال محبت به او اجازه داد تا پشت کت او را بگیرد. بدین ترتیب «استان» احساس امنیت بیشتری می‌کرد.

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

وقتی‌که به دهکده رسیدند «استان» از اینکه دیگر ماشین‌ها مزاحمش نبودند احساس رضایت می‌کرد. جرئتی کرد و کت «الی» را ول کرد و سعی کرد خودش به تنهائی رانندگی بکند.

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

اندکی بعدازاینکه «استان» کت «الی» را ول کرد، گاوی از آن‌طرف حصار باغ سرش را به‌طرف او خم کرد و صدا زد:

– «موو!»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

استان فریاد زد: «کمک!» او آن‌قدر از این حرکت ناگهانی گاو ترسید که کنترل دوچرخه از دستش دررفت!

«الی» سعی کرد به «استان» کمک کند، ولی دیر شده بود. «استان» و دوچرخه‌اش هردو به یک گودال افتادند. «استان» نالید: «آخ! آخ! آخ!»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«الی» از لبه گودال خم شد و صدا زد: «حالت خوبه؟» و وقتی در جواب فقط ناله حزین او را می‌شنید سخت نگران شد؟

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«الی» اول سبد پیک‌نیک و سپس دوچرخه و بالاخره «استان» را که سخت غمگین بود از گودال بیرون آورد.

«استان» گفت: «ناراحت نباش، الی، فقط احساساتم جریحه‌دار شده!»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

و «الی» لبخندی زد و گفت: «می دونم چیکار کنم، سبد پیک‌نیک را باز می‌کنم تا از غذاها بخوریم و حالمون جا بیاد!»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

ولی وقتی «الی» سبد پیک‌نیک را باز کرد و نگاهی به آن انداخت خیلی عصبانی شد.

استانلی نالید و گفت: «چ چ چی شده؟ چ چ چرا عصبانی شدی؟»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

الی غرغر کرد: «شاید تو فکر می‌کنی فقط احساسات تو یکی جریحه دار شده، درصورتی‌که سبد پیک‌نیک قشنگی مارو حروم کردی!»

استان گفت: «آه خدای من، خیلی متأسفم.»

«آها!» «استان» یک‌باره کیکی را که هنوز خرد نشده بود، کش رفت.

باوجود دلخوری «الی» آن را فوری توی دهانش گذاشت و قورت داد!

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«الی» فریاد زد: «باه! خودت تمام خوراکی‌ها را از بین بردی و حالا خودت آخرین کیک رو می‌خوری، درحالی‌که بنده از گرسنگی دارم می‌میرم!»

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«قلپ!» استان آخرین تکه را قورت داد.

«الی» آن‌قدر عصبانی بود که «استان» را تا خانه تعقیب کرد.

کتاب قصه کودکانه لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری - ارشیو قصه وداستان ایپابفا

«استان» ناله می‌کرد: «نمیدونم الی در مورد دوچرخه‌سواری چه نظری داره ولی واقعاً وقتی نون خامه‌ای جلوی چشم‌های آدمو بگیره دوچرخه‌سواری بسیار مشکله!»

پایان

کتاب قصه «لورل و هاردی: دوچرخه‌سواری» توسط آرشیو قصه و داستان ايپابفا از روي نسخه اسکن قدیمی انتشارات کورش، تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.


لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=13754

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *