تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان کودکانه آموزنده مهارت اجتماعی به کودکان خطر در خیابان (11)

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید!

داستان آموزشی کودکان

خطر در خیابان

آموزش مهارت‌های اجتماعی و زندگی به کودکان و نونهالان

نویسنده: اعظم تبرّایی
تصویرگران: علی خوش جام – یاسمن اکبری

به نام خدای مهربان

اسم این پسر، سامان است. او پسر خیلی خوبی است. چون وقتی به خیابان می‌رود خیلی مراقب است تا اتفاق خطرناکی برایش نیفتد. او برای رفت‌وآمد در خیابان خیلی چیزها می‌داند. برای مثال، او می‌داند که اگر بخواهد از این‌طرف خیابان به آن‌طرف برود، باید از محل خط‌کشی عابر پیاده بگذرد. او حالا می‌داند که اول باید صبر کند تا چراغ‌راهنمایی برای اتومبیل‌ها قرمز شود تا عابران پیاده بتوانند از وسط خیابان عبور کنند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 1

در خیابان‌های شلوغ، سامان دستش را به دست بزرگ‌ترهایش می‌دهد تا گم نشود. او هیچ‌وقت از بزرگ‌ترهایش جدا نمی‌شود و پشت ویترین مغازه‌ها نمی‌ایستد. چون می‌داند که ممکن است گم شود. البته او آدرس منزلشان را خیلی خوب بلد است، نام خیابان، نام کوچه و شماره پلاک خانه‌شان را از مادرش سؤال کرده و آن‌ها را حفظ است. چون می‌داند که اگر یک روز گم بشود باید آدرس خانه‌شان را بلد باشد تا به آقای پلیس بگوید و او بتواند سامان را به خانه‌شان برساند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 2

سامان وقتی می‌خواهد از وسط خیابانی عبور کند که در آن نزدیکی، چراغ‌راهنما و خط عابر پیاده نیست، خیلی دقت می‌کند. او می‌داند که برای گذشتن از خیابان، باید اول به سمت چپ نگاه کند. وقتی مطمئن شد که وسیلۀ نقلیه‌ای نمی‌آید، می‌تواند به وسط خیابان برود و بعد به سمت راست نگاه کند، بازهم وقتی دید که وسیله نقلیه‌ای نمی‌آید، می‌تواند به آن‌طرف خیابان برود.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 3

گاهی سامان همراه بزرگ‌ترهایش سوار ماشین و یا اتوبوس می‌شود. او هیچ‌وقت دست یا سرش را از پنجرۀ ماشین و یا پنجرۀ اتوبوس بیرون نمی‌برد. چون می‌داند که این کار خیلی خطرناک است و امکان دارد ماشین‌هایی که از کنار او می‌گذرند با دست و یا سر او برخورد کنند و به او آسیب زیادی برسانند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 4

سامان، اتوبوس سواری را خیلی دوست دارد. چون اتوبوس بلندتر از ماشین است. او وقتی از پنجرۀ اتوبوس به بیرون نگاه می‌کند، می‌تواند از آن بالا همۀ ماشین‌ها را ببیند. سامان می‌داند که هیچ‌وقت نباید روی صندلی اتوبوس بایستد. چون ممکن است آقای راننده ناگهان ترمز کند و او از روی صندلی به وسط اتوبوس پرت شود و آسیب ببیند. سامان همیشه خیلی آرام روی صندلی می‌نشیند و از شیشۀ اتوبوس به بیرون نگاه می‌کند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 5

سامان یک سه‌چرخۀ کوچولو، اندازۀ خودش دارد. او سه‌چرخه‌اش را خیلی دوست دارد. سامان هیچ‌وقت با سه‌چرخه‌اش به خیابان نمی‌رود. چون می‌داند که ممکن است با ماشین تصادف کند. سامان همیشه در کوچه، نزدیک خانه‌شان بازی می‌کند. اگر ماشین و یا موتوری وارد کوچه آن‌ها بشود او آرام سه‌چرخه‌اش را گوشه‌ای نگه می‌دارد. وقتی آن ماشین یا موتور عبور کردند، او دوباره بازی می‌کند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 6

نزدیک خانۀ سامان یک جوی آب بزرگ و عمیق است. سامان هیچ‌وقت از روی آن نمی‌پرد. چون می‌داند که ممکن است نتواند از روی آن بپرد و به داخل جوی آب بیفتد. آن وقت زخمی و کثیف می‌شود. او برای گذشتن از آن جوی بزرگ، از روی پلی که روی آن جوی گذاشته اند عبور می‌کند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 7

سامان دوست دارد همیشه برای رفتن به آن‌طرف خیابان، از روی پل عابر پیاده و یا «راه زیرگذر» عبور کند. چون می‌داند که با گذشتن از این راه‌ها، او دیگر اصلاً نگران رفت‌وآمد ماشین‌ها، اتوبوس‌ها، موتورها و دوچرخه‌ها نمی‌شود. در خیابان‌ها، ماشین‌ها با سرعت خیلی زیاد حرکت می‌کنند و عبور از این خیابانها خیلی خطرناک است.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 8

سامان برف‌بازی و سرسره بازی را خیلی دوست دارد. وقتی در زمستان برف همه جا را سفید می‌کند، سامان برف‌بازی می‌کند. او دوست دارد روی جای چرخ ماشین‌ها که خیلی لیز می‌شوند، سُر بخورد؛ اما او هیچ‌وقت این کار را نمی‌کند. چون می‌داند که ممکن است یک ماشین از راه برسد و با آن تصادف کند.

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 9

یک روز باد خیلی تندی وزید و یکی از درخت‌های کوچه شکست و روی سیم چراغ برق افتاد. سیم هم پاره شد. سامان سیم برق را دید، اما اصلاً به آن دست نزد. حتی به آن نزدیک نشد. چون می‌دانست که آن سیمِ برق خیلی خطرناک است. سامان به بزرگ‌ترهایش خبر داد و آن‌ها هم عمو برقی را خبر کردند. عمو برقی آمد و سیم برق را درست کرد. او به سامان گفت: «آفرین!» و بعد، دستی روی سر سامان کشید و گفت: «تو پسر عاقل و باهوشی هستی. آفرین پسر گُلم!»

خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید! 10

آیا تو هم در خیابان مراقب خودت هستی تا آسیب نبینی؟

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=34505

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *