داستان کودکانه وزغ‌های بامزه – موشیما

داستان کودکانه وزغ‌های بامزه

داستان کودکانه وزغ‌های بامزه

 

این داستان بامزه‌ی آقای وزغه که یک روز با شادی داشت از روی جاده می‌پرید که یهو با بزرگ‌ترین ترسش روبرو شد. یک خرس قطبی بزرگ اون طرف جاده نشسته بود.

داستان کودکانه وزغ‌های بامزه 1

اگر شما تا حالا نمی‌دونستید، باید براتون بگم که خرس‌های قطبی از جویدن وزغ‌های لزج خیلی‌خیلی خوششون میاد. آقای وزغ فریاد زد:

آقا خرسه بیا و امروز بی‌خیال شو! لطفاً منو برای ناهارت نخور!

خرس با صدای بلند قهقهه زد و با پنجه‌های بزرگش وزغ رو در هوا تکان داد. دهنش رو باز کرد و می‌خواست که آقای وزغ رو یک‌لقمه‌ی چپ کنه!! ولی ناگهان کسی فریاد زد:

آهای خرس گنده‌بک! اون وزغو بذار زمین ببینم! اونو دقیقاً بذار کنار من روی این جاده!

خرس نگاه کرد و دید که یک خانم وزغ، با عصبانیت زیاد دارد انگشتش را در هوا تکان می‌دهد و او را خیره نگاه می‌کند!

داستان کودکانه وزغ‌های بامزه 2

خانم وزغ فریاد زد:

اونو بذار زمین اگرنه من می‌پرم روی دماغت و دماغتو لیس می‌زنم خرس پشمالوی گنده!!

باید بدونید که خرسا اگر از یه چیز بدشون بیاد، این اونه که یه مزاحم بره زیر دماغ پشمالوشون و اونو اذیت کنه. بنابراین من خوشحالم که بگم تهدید خانم وزغ کارساز بود. خرس گنده‌ی پشمالو آقای وزغ رو زمین گذاشت و دو تا وزغ با‌مزه‌ی ما باهم به خونه رفتن. اونا از اون روز به بعد دیگه هیچ‌وقت خرس ندیدن!!

داستان کودکانه وزغ‌های بامزه 3

courtesy of mooshima.com



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=47686

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *