یک سنگریزه توی کفش منه! ولی من مطمئنم که قبلاً هیچ سنگریزهای اونجا نبود!
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه بهترین لونه
اون روز وقتی آقا و خانم پرنده از خواب بیدار شدن، آقای پرنده که رنگ پرهاش آبی بود گفت: من از این لونهی قدیمی خسته شدم! ما یک لونهی جدید نیاز داریم!
بخوانیدداستان کودکانه روسی: میشا خرس و پیپ / و دو داستان دیگر
یک روز جنگلبان، پیپش را با کیسهی توتون و فندکش گم کرد. میشا خرس آنها را پیدا کرد و داستان ما از اینجا شروع شد: خرس پیپ را روشن کرد و کشید، آنقدر دود کرد و دود کرد تا تمام توتونها تمام شد.
بخوانید